لویی گفت دلش برای اینکه تمام روز رو با من بره بیرون تنگ شده . من قبول کردم و گفت فردا میریم بیرون . گفتم باشه و گفت واسه این هیجان زده است .
هیچ وقت انقدر خوشحال نبودم که از اتاقم دارم میرم بیرون .
من هر کاری میکنم اگه معنیش اینه که روزمو با اون میگزرونم .
Hi everybody
hope you enjoy; )
アタシハダアレ
![](https://img.wattpad.com/cover/125678611-288-k313445.jpg)
YOU ARE READING
Behind Closed Doors [Persian Translation. Completed]
Short Storyهری در هم شکسته! . . . . . لویی هیچ حس مسئولیتی نسبت به هری نداره! Highest rank #1 Thanks depressed smolders bean for your permission<3