part 25

4.2K 573 371
                                    

بمیییرم برات ننهههههه😍😍😍😍😍
این جمع بندی فن‌گرلی من واسه کل این هفته بود😂😂
چطور مطورین؟اوضاع خوبه؟
کامنت و ووت فراموشتون نشه بچه ها
لاو یو ال❤💛

●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●

چشمهاش رو مالید و با خستگی توی جاش چرخید
صدای آهنگهایی که توی کلاب پخش میشد هنوزم توی گوشش بود

از جا بلند شد و همونطور که پلیورش رو تن میکرد سمت در رفت

هری و لویی سر میز صبحانه بودن.هری با دیدن زین گفت_هی پسر!چطوری؟

زین ابروهاش رو بالا داد_خوب!گمونم...سرم‌درد میکنه.

هری لبخند زد_دیشب چطور بود؟

زین گفت_خوب...جزو گرون ترین شبایی بود که داشتم

هری خندید_خیلی خب.

با زنگ خوردن تلفن ، زین که کنارش نشسته بود از جا پرید و هری خندید.گوشی رو به گوشش چسبوند و گفت_هی...اوه چطوری لیام؟

با شنیدن اسم لیام‌که پشت خط بود زین چشمهاش رو باز کرد و صاف نشست.هری ادامه‌داد_شبونه؟...باشه...ببینم تو اخبار هوا رو چک‌کرده بودی؟

هری پشت سرش رو خاروند و لپ تاپش رو که کنار دستش بود جلوتر کشید.چکش کرد و سریع گفت_فکر کنم قرار نیست بتونی بیای لیام!سانفرانسیسکو امشب برفیه!

زین با خودش فکر کرد چرا لیام باید صبح اینقدر زود از سانفرانسیسکو زنگ بزنه و راجع به برگشتنش حرف بزنه؟

مکالمه شون چند دقیقه طول کشید و بعد هری تلفن رو گذاشت.از جا بلند شد و لپ تاپش رو بست_لویی تا آماده میشم صبحانه تو بخور و برو پارکینگ

لویی سرش رو تکون داد و گفت_امروز میری دانشگاه؟

زین سرش رو تکون داد_به محض اینکه تایپ‌کردن پروژه ام رو تموم‌کنم آره.فقط چند صفحه اش مونده!

لویی سرش رو تکون داد_میدونی که میتونستی از اولشم تو لپ تاپ و تایپ شده انجامش بدی؟

زین لبخند زد و جمله معروفش رو دوباره تکرار کرد_تکنولوژی هنر رو پایین میاره لویی!

لویی سرش رو تکون داد_عجیبه که با این وجود سرعتت توش خوبه!

زین سرش رو تکون داد_من‌تو همه‌چی سرعت دارم!

لویی خندید و گفت_مراقب سرعتت باش!

تلفن خونه دوباره زنگ‌خورد و اینبار زین بی اونکه اسمی ازش بخونه به گوشش چسبوندش.صدای پخش شده توی تلفن گرفته و بی حواس بود_هی...هری میخواستم ببینم‌میشه چند لحظه با زین...

زین آروم‌گفت_لیام!

لیام‌مکثی کرد و اینبار صدای گرفته اش با خنده مخلوط شده بود_اوه خودتی!

Bring me to lifeNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ