part 67

2.5K 368 136
                                    

هی گایز چطورین؟

چقد دلم براتون تنگ شده بود واقعا

امیدوارم که راضی بوده باشین از پارت قبل.و امیدوارم آماده اومده باشین واسه این پارت

خیلی ممنون از کامنت ها.خیلی خوشحالم دارمتون.و خیلی ممنون که حمایتم کردین.میدونم این پارت کوتاهه ولی خب شرایطش نبود بنویسم براتون.سارری💛❤

هیچی همین دیگه
ووت و کامنت فراموشتون نشه
دوستون دارم

••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

سخت میگیری به من با اینهمه...
از دست تو میشوم دلگیر شاید نازنین...
بیزار نه

وارد خونه شد و سویچ هاش رو با بیحوصلگی روی کاناپه پرت کرد

صدای دینگ دینگ گوشی زین روی اعصابش رفته بود و فقط خدا میدونست به چه سختی داره خودش رو کنترل میکنه

وقتی زین با نگاه معذبی سمتش چرخید و گوشیش رو توی جیبش سایلنت کرد،طاقتش تموم شد و یک قدم جلو رفت
_خیلی خب این...بینهایت مسخره و بچگانه ست ولی لازمه که همین الان گوشیت رو بهم بدی.

لبخند متعجبی روی صورتش نشست_چی؟

لیام دستش رو بالا آورد و گفت_گوشیت زین.پیاماش واقعا داره اذیتم میکنه و تو هیچی راجع بهشون نمیگی.

یک قدم عقب رفت و نگاهی گذرا به دست لیام انداخت_چی؟نکنه توهم خیانت گرفتی؟

جواب داد_آره دلم میخواست یکی از اون نگاهای اون دختره سمت من میبود،تا متوجه میشدی توهم خیانت از کجا میاد!

با تعجب گفت_نامزد نیک رو میگی؟

لیام اینبار عصبی بود_تو اونو با اسم مخفف صدا میزنی زین!و به من نگو اون نگاه،نگاه یه آدمی که آمار میده نیست! اون داشت تورو چک میکرد.به محض اینکه مارو دید توی آشپزخونه برگشت و به من نگو که متوجه نشدی حلقه توی دستش نبود!

سرش رو به آرومی تکون داد و پشت دستش رو براز لیام بالا گرفت_ولی تو دست من بود.

برای چند ثانیه با سکوت به نامزدش چشم دوخت.اون چشم ها رو میشناخت.توی هرلحظه میتونست بفهمه چه نقشه ای براش دارن و تو این لحظه زین داشت مخفی کاری میکرد...مخفی کاریِ بد
کاری که ماه ها بود دیگه انجامش نداده بود و همین لیام رو روی غریزه ش و اصرار کردنش محکم تر میکرد

_گوشیت رو از تو جیبت دربیار و بده به من زین.

با لحن قوی اما آروم و شمرده گفت و منتظر موند. آخرین چیزی که میخواست یه دعوای بزرگ بعد از یه شامِ بد بود...
بد چون نگاه پری با همیشه فرق میکرد
نیک کنارش نبود
زیادی علاف دور و بر میز اونا میچرخید و حتی نصف توجهی که به زین داشت،به برادر نامزدش-نایل- نشون نمیداد

Bring me to lifeWhere stories live. Discover now