بکهیون همونطور که دراز کشیده بود ، وزنه ها رو بالا برد و بعد دستهاش رو کنار سینه ش جمع کرد .
اینکار به محکمتر شدن عضلات سینه ش کمک میکرد .
باید هر روز ورزش میکرد ، نمیخواست آخر و عاقبتش مثل چانیول بشه ، با شکمی که طرفدارها چپ و راست ازش عکس میگیرن و هشتگ های خجالت آور براش میزنن .
وزنه رو سنگین تر کرد . نه اون هیچوقت نباید مثل چانیول میشد .
بکهیون ناخودآگاه با هر وزنه ای که بالا و پایین میبرد به چانیول فکر میکرد .
مثل همیشه با شیومین و چن اومده بود . اونها معمولا غروب ها بعد از کار روزانه به باشگاه میومدن و کمی بعد ، کای و سهون و سوهو هم به جمعشون اضافه میشدن .
کیونگسو زیاد ورزش نمیکرد فقط در حد لازم . اون اعتقاد داشت که هیچوقت به سیکس پک احتیاج نداره .
و چانیول .... اون ترجیح میداد توی استودیو آهنگهای جدید بسازه و ترانه ی خواننده های محبوبش رو بازخوانی کنه .
بکهیون ناامیدانه نگاهی به اطراف انداخت . ازینکه امروز چانیول رو به خاطر شکمش ، مسخره کرده بود عذاب وجدان داشت و این عجیب بود ، چون اون هیچوقت به خاطر اذیت کردن چانیول عذاب وجدان نمیگرفت .
اصولا ، از نظر بکهیون ، همیشه , هر بلایی سر چانیول میومد , حقش بود .
مثل همیشه چند دقیقه بعد سر و کله ی ، کای و سهون پیدا شد .
کای روی تردمیلی همون طرفا شروع به دویدن کرد .
-"جونمیون کجاس؟؟"
بکهیون سراغشو گرفت . نه اینکه خیلی اهمیت داشته باشه ، اما اون معمولا به عنوان لیدر بین چانیول و بکهیون صلح برقرار میکرد و بکهیون دلش میخواست ، یه جورایی ، دست به دامنش بشه .
-"نیومد . میخواست استراحت کنه . به جاش چان اومد "
شاخک های حسی بکهیون ( البته اگه آدما همچین چیزی داشته باشن) با شنیدن اسمچانیول فعال شد .
بکهیون هیچ ایده ای از بلایی که سرش اومده نداشت و فکر میکرد همه ی احساس های عجیب و غریبش به خاطر اذیت کردن چانیول و عذاب وجدان به وجود اومده و با بدست آوردن دلش از بین میره .
به هر حال اون و چانیول خیلی دعوا کرده بودن و چانیول اصلا کینه ای نبود .
به این فکر کرد که شاید باید از تکنیک قدیمیش استفاده کنه و باهاش دوش بگیره تا این سد بینشون برداشته بشه و یه کم با هم صمیمی تر بشن ، هر چند همیشه ، چانیول اونو با جیغ و لگد از حموم ، بیرون مینداخت .
اما بکهیون نمیدونست که این حس ها دو طرفه س و چانیول به خاطر حل کردن معضل شکمش به باشگاه نیومده بود .
در حقیقت اون نمیدونست چرا اومده و بدون اینکه کار خاصی بکنه چند متر اونطرف تر ، بکهیون رو دید میزد .
دلش میخواست بازم اذیتش کنه و اون حرص بخوره و بالا پایین بپره .......
سوهو بعد از کار ، بدون اتلاف وقت ، همراه کیونگسو ، به خونه برگشت .
نگران بود که دوباره اون دخترای دردسر ساز ، بخوان توی خونه شون سرک بکشن .
بعد ازینکه با دقت خونه رو گشت و نگاه های چپ چپ کیونگ سو رو به جون خرید ، توی تختش خزید .
اونقدر خسته بود که میتونست یک هفته بخوابه اما فردا صبح زود ، باید بیدار میشد .
آلارمساعتش رو تنظیم کرد که صبح زودتر بیدار شه و دوش بگیره الان اصلا انرژی نداشت .
تازه چشماش گرم شده بود که تلفنش زنگ خورد .
خوابالود و عصبانی تماس رو وصل کرد ، صدای یه دختر تو گوشش پیچید .
-"اوپاااا "
وحشتزده نشست و گوشی رونگاه کرد . شماره آشنا نبود .
-" تو کی هستی ؟؟"
صدا پاسخ داد :" من مینا م .توی اتاقت همدیگه رو دیدیم یادت هست ؟؟"
سوهو به سرعت اون دختر نفرین شده رو به خاطر آورد .
در حقیقت اولین چیزی که به ذهنش اومد موهای بلوند و خوش حالت دخترک و چهره ی زیباش بود ، اما این باعث نشد که از وحشت مو به تنش سیخ نشه .
اون به تازگی مجبور شده بود شماره ش رو تغییر بده و حالا اونا دوباره شماره ش رو پیدا کرده بودن .
-" چی میخوای از جونم . چرا مزاحمم میشی؟؟"
صدای خنده خوش آهنگ دخترک توی گوشش پیچید :" باور کن من راه دیگه ای نداشتم البته شماره ی سهون رو هم دارم اما دلم نمیخواد منو به عنوان یه مزاحم بشناسه "
سوهو سرش رو روی بالش گذاشت :" دارم کم کم ازینکه کارت رو به پلیس گزارش ندادمپشیمون میشم "
-" خب قراره بیشتر ازینمپشیمون شی . چون من چند تا عکس خیلی خیلی خوب از خونه تون گرفتم "
نفس توی سینه ی سوهو حبس شد .
یه خودش لعنت میفرستاد که چطور همچین حماقتی کرده و گذاشته دختره از چنگش در بره .
به زور دهنشو باز کرد :" همین الانم دیر نشده . الان گزارش میدمکارتو "
-" تو اینکارو نمیکنی چون من از یک بسته کاندوم توی اتاقت عکس گرفتم ، مسلما دلت نمیخواد همینالان آپلودش کنم . اوه راستی مکالمه اونروزمونم ضبط شده میخوای اونم برای اثبات اینکه اونجا واقعا خوابگاه اکسوه آپلود کنم؟؟"
زبون سوهو بند اومده بود به سختی زبون خشکش رو روی لبهاش کشید و سعی کرد لبش رو تر کنه تا بتونه حرف بزنه .
دختر دوباره با لحن تمسخر آمیزش ادامه داد :" کپشن هم میزنم که اینکاندوما رو تو و ییشینگ اوپا استفاده میکنین .چطوره ؟ خوبه ؟؟ قبل ازینکه تو بتونی ثابت کنی که من دروغ میگم ، همه ی حرفه و آینده و فن هات رو از دست دادی "
سوهو سرگیجه داشت . به سختی نشست و نالید :" اینجا هیچ کاندومی نیست . الکی بلوف نزن "
-" تو واقعا احمقی اوپا . مردم کاری ندارن که اون کاندوم مال کیه . حتی اگه من هم دستگیر بشم ، باز توی بیچاره نشدن تو تاثیری نداره "
-" چی میخوای ؟ پول ؟ "
-"نه اوپا .... من فقط سهون رو میخوام . تو باید منو به عنوان دوستت ، بهش معرفی کنی "
سوهو با حرص نفشسو بیرون داد :" برام مهم نیست هر غلطی میخوای بکن . من اینکارو با سهون نمیکنم"
مینا خندید و دیگه صدای خنده هاش به گوش سوهو خوشایند نمیومد :" خب اونوقت شاید محبور شم جریان اهدای اسپرم کای رو به بقیه بگم "
-"چ ....چی رو بگی؟؟"
-" اوه خبر نداری ؟؟ کیم جونگین قبل دیبو اسپرم اهدا کرده و تا الان حتما کلی بچه اینور و اونور داره "
سوهو چیزی که میشنید رو باور نمیکرد . لزومی نداشت باور کنه اون دختر یک دیوونه ی به تماممعنا بود .
-"لعنت به تو . تو فقط یک دروغگوی دیوونه ای "
-"چرا از خودش نمیپرسی تا بفهمی راسته یا نه ؟؟"
YOU ARE READING
🔱Fate Number Four🔆
Paranormalداستان این فیک در مورد بکهیون بدشانسیه که در اثر خوردن یک نوشیدنیِ طلسم شده دچار یک دردسر بزرگ میشه . کاراکترهای این فیک در نقش خودشون و عضو گروه اکسو هستن . اسمش از رو از روی اسم آلبوم یکی از گروههای مورد علاقه م وینر برداشتم و از اونجایی که شمار...