"وسط استوری یه اتفاق همینطوری الکیه که اون وسط مسطا اتفاق افتاده و داستان خاصی رو روایت نمیکنه".........
-"خوابیده ؟؟"
-"آره "
-"مطمئنی وسط کار بیدار نمیشه ؟"
-" نه "
-"پس بذار ببرمش پیش کیونگسو "
-"نه اون حوصله ی بچه ها رو نداره ممکنه دخترم رو کتک بزنه یا یه جوری بهش نگاه کنه که زبونش بند بیاد . ببرش پیش سوهو هیونگ"
-"اگه اون هوس کنه با ییشینگ هیونگ مشغول بشه چی ؟؟ اگه بخوایم بچه همچین چیزی رو ببینه خب همینجا میمونه دیگه "
-"خب ببر بدش به جونگده و زود بیا "
چانیول با احتیاط بیول کوچولو رو بغل کرد و از اتاق بیرون رفت .
همزمان به این فکر میکرد که باید اتاق بیول رو جدا کنن .
اون بعد ازینکه تونسته بود راه بره ، دیگه حتی یک شب هم جدا توی اتاقش نخوابیده بود .
نیم ساعت بعد از اینکه چانیول یا بکهیون به سختی میخوابوندنش ، بیدار میشد . بعد هم به راحتی از نرده های تخت بالا میرفت و ازش بیرون میومد .
اگه نمیتونست در اتاق رو باز کنه ، نیمه شب با جیغ هاش همه ی پسرها رو خوابزده میکرد .
بالاخره کم کم کار به اونجا رسید که باباها مجبور شدن ، تخت دخترک رو به اتاق خودشون انتقال بدن .
چانیول بدون اینکه در بزنه ، وارد اتاق جونگده شد . اون بی سر و صدا ترین دوستشون بود و معمولا برای نگه داشتن بیول پیش قدم میشد و با هم خیلی خوب کنار میومدن .
دخترک رو روی تخت گذاشت و بدون اینکه توضیحی بده بالش ها و کوسن هایی که دم دستش بود رو اطرافش گذاشت که از افتادنش جلوگیری کنه .
جونگده روی مبل مشغول نوشتن متن ترانه ی آهنگ جدیدش بود و زیاد اهمیتی به چانیول نمیداد . میدونست قراره از دخترشون نگه داری کنه .
ایمن سازی دخترک که به پایان رسید ، رو به جونگده پچ پچ کرد :" یه ساعت حواست بهش باشه زود میام دنبالش "
و بعد پاورچین پاورچین به سمت اتاقش فرار کرد .
بهشت ، اونجا منتظرش بود .
بکهیون لخت روی شکم خوابیده بود و بدنش رو با پتوی نازکی پوشونده بود .
با عجله همه ی لباسهایی که پوشیده بود رو در آورد و کنارش دراز کشید .
بکهیون با خجالت لبخند زد و سعی کرد به پشت برگرده :" گفتم وقتمون کمتر هدر بره "
دستهای چانیول مانعش شد :" همینجوری خوبه "
YOU ARE READING
🔱Fate Number Four🔆
Paranormalداستان این فیک در مورد بکهیون بدشانسیه که در اثر خوردن یک نوشیدنیِ طلسم شده دچار یک دردسر بزرگ میشه . کاراکترهای این فیک در نقش خودشون و عضو گروه اکسو هستن . اسمش از رو از روی اسم آلبوم یکی از گروههای مورد علاقه م وینر برداشتم و از اونجایی که شمار...