چانیول با هویت جعلی به عنوان نگهبان جدید وارد زندان شده بود .
یکی از آزادی خواه هایی که مدتها قبل توی زندان به کار گرفته شده بود و الان درجه بالایی داشت ، اونجا رابطشون بود و بهش کمک میکرد .قرار نبود چانیول مدت زمان طولانی ای اونجا بمونه فقط در حد چند ساعت تا وقتی که اون سه تا رو از زندان فراری بده و مدارک فقط برای این بود که اگه لو رفت در خطر اعدام نباشه .
اونجا یک زندان عادی نبود ، جایی بود که روزانه تا بیست نفر کشته میداد . پس خارج کردن سه نفر اگه بقیه فکر میکردن اونها مردن زیاد سخت نبود .
گواهی جعلی فوتی که برای هر سه ی اونها تهیه کرده بود رو به رابط داد و ازش خواست دستگاه شنود کوچیکی رو به سهون برسونن تا با هم هماهنگ باشن .وقتی به زندان وارد شد ساعت ۱۱ شب بود فقط یکساعت برای پیدا کردن اون دو تا وقت داشت و امیدوار بود سهون بتونه کارش رو درست انجام بده .
.....جونگین تو درمانگاه کنار تخت دخترک نشسته بود .
خونریزیش رو بند آورده بودند و به جبران خونی که از دست داده بود کیسه ای خون بهش تزریق میشد و دردش کمتر شده بود .بیهوش نبود هرزگاهی به جونگین لبخند میزد تا بهش اطمینان بده حالش خوبه ولی بی اختیار دوباره چشماش روی هم میافتاد .
دکترشون وابستگی بین اوندوتا رو به عشقی که در حال بوجود اومدن بود ربط میداد .و اونها هم از تصوراتش ناراضی نبودند .
مهم نبود اگه در موردشون اشتباه فکر کنه ، اگه فقط دست از سرشون برمیداشت و آزمایشهای هراس انگیزش رو متوقف میکرد .
به هر حال چیزی که واضح بود این بود که اوندوتا به هم اهمیت میدن مثل اعضای یک خانواده ......
فلش بک یک ساعت قبل
صدای ناله ی جیهیون توی گوشش پیچید:
-"جونگین دلم درد میکنه . دارم میمیرم بهشون بگو یه کاری برام بکنن "
جونگین به خیال اینکه بدن جیهیون تحت تاثیر احتیاج به مواد مخدر ، درد گرفته با بی اهمیتی گفت :" چیکار کنن برات ؟؟ میخوای دوباره بهت مواد بزنن ؟؟ یه کم تحمل کن زود خوب میشی "
هر چی که میگذشت ناله های جیهیون کم کم به جیغ های کوتاه دردناک تبدیل شد .جونگین غر زد :" تو میخوای واقعا معتاد بشی ؟؟ گفتم زود خوب میشی . کمتر سر و صدا کن سرم درد گرفت "
و به سمتش رفت تا دست و پاشو ماساژ بده ، شاید تحمل درد براش آسونتر بشه . اما با چیزی که دید سر جاش خشک شد .
بین پاهای جیهیون و تخت پر از خون شده بود .
پایان فلش بک......
هر چی ساعت به دوازده نزدیک میشد استرسش بیشتر میشد .
نگران بود که واقعا دوربین ها از کار افتادند یا نه و نگرانی دومش هم این بود که اون هیچ اطلاعاتی از تونلی که قرار بود ازش فرار کنن به جز محل ورودی ش و نقشه ی تونلها ، نداشت .
![](https://img.wattpad.com/cover/176275208-288-k205678.jpg)
YOU ARE READING
⊰ ONE ⊱ 🔅ChanBaek,SeKai🔅
Paranormalبکهیون ۱۸ ساله اهل کره ی شمالی و خواهر دوقلوش ، زندانی های یکی از بازداشتگاههای پیونگ یانگ در کره ی شمالی هستند که تحت آزمایشهای غیرقانونی انسانی برای ساخت ابرانسان قرار میگیرند 💔 🌸〰〰〰〰〰〰〰〰🌸 اسم فیک رو با الهام از یکتا بودن معشوق 'وان' گذاشتم . ک...