سهون کم کم میتونست نسیم خنکی که از خروجی تونل میوزید رو حس کنه .
درد دستش امونش رو بریده بود اما برای اینکه جونگین نگران نشه گله ای نمیکرد .همینکه تونسته بود نجاتش بده کافی بود حتی اگه خودش توی این راه از بین هم میرفت باز هم راضی بود .
کم کم از تونل بیرون اومدن و توی تاریکی شب وسط جنگلی که حتی نمیدونستن کجاس ، سر درآوردن .جونگین با تعجب به سهون نگاه کرد . اون حتما میدونست بعد ازین قراره چیکار کنن .
طولی نکشید که صدای خش خش برگها به گوششون رسید و توی تاریکی سایه ای به سمتشون اومد . جونگین بلافاصله جیهیون رو به درختی تکیه داد و تکه چوبی که روی زمین افتاده بود رو برداشت و حالت دفاعی گرفت .سعی کرد سهون رو عقبتر نگه داره اما سهون دوباره کنارش ایستاد .
-"سهون ، برو پیش جیهیون "
سهون به حرفش اهمیتی نداد . سایه نزدیکتر شد و اونا تونستن اندام یک انسان ، رو تشخیص بدن . هر دو همزمان خدا رو شکر کردن که با یک حیوون وحشی روبرو نشدن .
-"سلام سهون .منم جونگده "سهون نفس راحتی کشید و دست جونگین که با چوبش رو هوا مونده بود رو پایین آورد .
جونگده که با اسم مستعار چن فعالیت میکرد آچار فرانسه گروهشون بود . اما در اصل هکر بود .
جونگین هنوز احساس ناامنی میکرد تو گوش سهون زمزمه کرد :" میشناسیش؟؟"
-"آره عزیزم نگران نباش "
جونگده پرسید :" چانیول کجاس و اون یکی پسره ؟؟"سهون جواب داد :
-" اونا هم به زودی میرسن . چانیول این جنگل و جاهای امنش رو خوب میشناسه لازم نیست منتظرش بشیم "
و بعد به جیهیون اشاره کرد :" لطفا اون دختر رو دیگه تو بیارش "جونگین با عجله برگشت و به جونگده تشر زد :" بهش دست نمیزنی . فهمیدی ؟؟"
قبل ازینکه به جیهیون برسه مچ دستش تو دست سهون فشرده شد و اون بی اهمیت به جونگین ، دوباره خطاب به چن گفت :" دختره رو تو بیار "
و بعد توی چشم جونگین خیره شد :" جون ، اگه به بقیه اعتماد نداری اشکال نداره . اما حق نداری به منم بی اعتماد باشی . تو خسته شدی الان دو ساعت و خورده ایه که دختره رو روی دوشت گذاشتی . پس حساسیت الکی نداشته باش و بذار جونگده بهمون کمک کنه . حالا هم برو کمکش کن کولش کنه "جونگین اعتراض کرد :" من خسته نشدم . اون بیچاره اصلا وزنی نداره "
سهون همچنان مچ دستش رو محکم گرفته بود :" کم کم داره به اون دختره ی مردنی حسودی م میشه جون "جونگین عصبی دستش رو تو هوا تکون داد :" باشه باشه . هر چی شما بگین . رئیس تویی"
جونگده که جیهیون رو روی دوشش گذاشته بود خطاب به اون دوتا گفت :" اگه دعواهای عاشقانه تون تموم شده ، لطفا بیاین بریم تا پیدامون نکردن "
و خودش جلوتر راه افتاد .
YOU ARE READING
⊰ ONE ⊱ 🔅ChanBaek,SeKai🔅
Paranormalبکهیون ۱۸ ساله اهل کره ی شمالی و خواهر دوقلوش ، زندانی های یکی از بازداشتگاههای پیونگ یانگ در کره ی شمالی هستند که تحت آزمایشهای غیرقانونی انسانی برای ساخت ابرانسان قرار میگیرند 💔 🌸〰〰〰〰〰〰〰〰🌸 اسم فیک رو با الهام از یکتا بودن معشوق 'وان' گذاشتم . ک...