جونگین به سهون که با لبای خشکو رنگ و روی پریده ، سرش رو به دیوار تکیه داده بود نگاه کرد . نمیدونست به قدرت جدیدش مربوطه یا نه . اما درد سهون رو با تمام وجودش حس میکرد .
-"خوبی ؟؟"
سهون با بیحالی لبخند زد ، نمیخواست نگرانش کنه .چند تا از دکمه های بالایی بلوز سهون رو باز کرد .
سهون با لبخندی که عمیق تر شده بود یقه ی لباسش رو چسبید و زمزمه کرد :" جون ، میدونم که وقتی تب دارم ، یه جور دیگه خوشمزه م . اما ایندفعه رو کوتاه بیا "جونگین بدون توجه به شوخی سهون دکمه های بیشتری رو باز کرد و با احتیاط بلوز رو از قسمت یقه ، به روی شونه ی سهون ، پایین کشید .
زخم سهون حتی از زیر باندها هم بد به نظر میرسید . انگار دوباره خونریزی کرده بود .-"آخه چرا وقتی اینهمه درد داری هیچی نمیگی؟ "
جونگین به جیهیوننگاه کرد شاید اون میتونست یه کم از درد سهون کم کنه . اما جیهیون ضعیف بود و استفاده زیادی از قدرتش باعث میشد خودش از پا بیفته .
با نگرانی جونگده که در حال چرت زدن بود رو بیدار کرد :" هیونگ ، لطفا به زخم سهون یه نگاه بنداز زیاد خوب به نظر نمیرسه ".......
جونگده زخم سهون رو دوباره پانسمان کرده بود اما اوضاع خوبی نداشت .
زخم عفونت کرده بود و حال عمومی سهون بد بود و دریا زدگی بشدت ضعیفترش کرده بود .
تب شدیدش ، که هر کاری میکردن پایین نمیومد ، جونگین رو میترسوند .
چیزی تا رسیدنشون به ساحل نمونده بود که سهون ، کم کم هوشیاریشو از دست داد ........
قبل ازینکه کشتی توقف کنه جونگین ، سهون رو روی کولش گذاشت و روی عرشه ایستاد .
به ساحل که در چند قدمیشون بود نگاه میکرد و بی اختیار اشک میریخت . هیچ چیز رو بدون سهون نمیخواست .اون ساحلی که اینهمه برای رسیدن بهش تلاش کرده بودن رو بدون سهون در کنارش نمیخواست .
کم کم چهار نفر دیگه هم به اونا ملحق شدن .
جیهیون کنارش ایستاد . درسته که به خاطر شرایط جدید از هم دور شده بودن اما هنوزم یکی از بهترین دوستای همدیگه بودن .جیهیون بهش پیشنهاد داده بود که درد سهون رو کمتر کنه . اما قدرتش خیلی کم بود و هر استفاده ای که از قدرتش میکرد باعث ضعیفتر شدنش میشد و در حال حاضر مشکل سهون درد نبود . اون به کمک های پزشکی نیاز داشت نه نیروهای ماورایی .
-"اون خوب میشه جونگین "جونگین چیزی نگفت احتیاجی به دلداری نداشت . فقط میخواست هر چه زودتر پاهاشون رو توی خشکی بذارن و سهون رو به یه بیمارستان برسونن .
قایق های نظامی ای رو میدید که با سرعت بهشون نزدیک می شدن .چانیول و جونگده میدونستن که اونها گارد ساحلیِ کره جنوبی هستند و برای دستگیری مهاجرین غیرقانونی اومدن . این موضوع نگران کننده ای نبود و مطمئن بودند که بعد ازینکه بفهمن اونها از اهالی کره ی شمالی هستن ، بهشون پناه میدن .
YOU ARE READING
⊰ ONE ⊱ 🔅ChanBaek,SeKai🔅
Paranormalبکهیون ۱۸ ساله اهل کره ی شمالی و خواهر دوقلوش ، زندانی های یکی از بازداشتگاههای پیونگ یانگ در کره ی شمالی هستند که تحت آزمایشهای غیرقانونی انسانی برای ساخت ابرانسان قرار میگیرند 💔 🌸〰〰〰〰〰〰〰〰🌸 اسم فیک رو با الهام از یکتا بودن معشوق 'وان' گذاشتم . ک...