Birthday gift 🎁

1K 172 64
                                    

3 سال بعد

با یه صدا از خواب بیدار شدم. فکر کنم صدای در بود.

رو تخت تهیونگو نگاه کردم. نبود. خو مهم نیست حتما باز راست کرده...

ناموسا اون چرا دم به دقیقه راست میکنه ولی من که 13 سالم شده هنوز یه بارم شق نکردم~

چند بار ته بهم فیلم پورن نشون داد ولی من هیچوقت با دیدن تن اون زنای لخت تحریک نشدم.

تنها چیزی که بعد دیدن فیلم پورنا حس کردم این بود جین هیون نونا ام با دوست پسرش ازین کارا میکنه.....؟ (ن توروخدا میخوای نکنه ._.)

به قیافه مظلوم نونا نمیاد اینطوری ناله کنه....

واستا کوکی... به چیز فاکی ای داری فکر میکنییییی؟؟؟

به تقویم که نگاه کردم تاریخ امروز توجهمو جلب کرد.

عه.. امروز تولدمه~ ولی هیونگ که نیست. یه لحظه بغض کردم. من تهیونگو میخوامممممم.

خواستم برم بیرون که دیدم در قفله.. هولی وات ده فاک؟؟؟

داد زدم:
+یکی این درو وا کنههههه... هوی کسی اونجا نیستتت.. جین هیون نونا~ هیونگ~ چتونه شما هاااا چرا کلیدو ورداشتین؟؟؟؟

همینطور که اینارو میگفتم یه لگد به در زدم که صدای نونا در اومد:

×هوی اون در پول خورده هاا~

هه هه. همیشه نقطه ضعف نونا آسیب زدن به وسایل بود..

+توروخدا این در کوفتیو وا کنین. مردم از شاش....

×ببین کوک مجبوری تحمل کنی. اگه ببینم ریدی به اتاق مطمئن باش کونتو سالم نمیزارم...(چ خشن)

از وقتی جین هیون نونا فهمیده که تهیونگ به من همه چیزو گفته راحت باهام حرف میزنه..(زیادی راحت نیست سوییتی ._.؟)

+فازتون چیه آخههه..ِ

×خودت میفهمیییی...

خیلی ضایعن ._. البته موندم پول تولد گرفتنمو از کجا آوردن..

شاید یکی ام منو مثل ته ته به سرپرستی گرفته! تو یه لحظه چشمام قلبی شد.

تقریبا یه ساعت گذشت که در وا شد..

ع بس شاش داشتم بدون اینکه چیزیو ببینم مثل میگ میگ دوییدم سمت دستشویی..

وقتی نشستم خیلی حال کردم... عاخی چه حس خوبی داره خالی شدنننن...

صدای تهیونگ از پشت در اومد:
-چیزی شده کوک؟

+نه هیونگ فقط داشتم میترکیدم.

-باشه زود بیا بیرون.

وقتی کارم تموم شد با یه سرخوشی رفتم بیرون که یهویی یکی ع کنارم یه چیزی ترکوند و من عین جن زده ها پریدم و جیغ زدم...

چشمامو که وا کردم دیدم کاغذای رنگی همه جا پخش شدن.

اکثر بچه های پرورشگاه و نونا و ته ته کنار کیک بودن و باهم گفتن:
×تولدت مبارک~~~

فقط به تهیونگ نگاه میکردم... چقد خوشگل شده..

هیونگ اومد و یه کلاه تولد خرگوشی گذاشت رو سرم و گفت:

-تولدت مبارک کوکی.

و ازون لبخندای خوشگلش زد. تو اون لحظه ضربان قلبم رفت بالا. نمیدونستم چرا تهیونگ اینقد به چشمم میومد؟!

چند دقیقه محو بودم اما دوباره به کوکی اوسکل همیشگی برگشتم.

رفتم و رو صندلی جلوی کیک لم دادم و به کیک زول زدم. روش عکی جی دراگون(*-*) رو برام چاپ کرده بودن. با دیدن عکس جی دی چشمام برق زد.(برق نمیزد شک میکردم)

تیهونگ از دور بهم نگاه میکرد. رو کردم به جین هیون نونا و گفتم:

+نونا کودوم خرپولی اومده سپرستیمو قبول کرده که چنین تولدی گرفتین؟

دیدم که نونا عین چوب خشک شد و سمتم:

×عام خوبب...

یهو رفت سمت تهیونگ و زرلبی بهش گفت:

×دیدی گفتم میپرسه..

تیهونگم گفت:

-خو قرار بود بفهمه دیگههه..

منم که گوشام تیزن عین گربههه با ای حرفشون یهویی گفتم:

+نکنه سرطان دارم چون قراره بمیرم خواستین آخرین تولدمو خوب جشن بگیرین؟؟؟؟!!!

با لین حرفم تهیونگ و نونا سمتم اومدنو یکی یه دونه زدن پس کلم...

+هوی چتونه؟

دو نفری با هم گفتن:

×زبونتو گاز بگیر~

چقد این دوتا هماهنگن.

+پس قضیه چیه؟

نونا گلوشو صاف کرد:

×تیهونگ برات تولد گرفته.

یه لحظه هنگ کردم. تیهونگ.... درست شنیدم؟ گفت تهیونگ؟ قاط زدی کوک تهیونگ چرا باید برات تولد بگیره؟؟

به تیهونگ نگاه کردم. دستشو گذاشته بود پشت سرشو به هوا نگاه میکرد...

دوییدم سمتش و بغلش کردم.

+مرسی هیونگ.

چند ثانیه همینطوری موندیم! تو گردنشو بو میکشیدم. زیر دلم قیلی ویلی رفت ولی دوهزاریم افتاد که الان وسط جشنیم...

سرمو از گردنش برداشتم و رفتم سرجام نشستم.

تولدم خیلی خوش گذشت.. اما هنوز بهترین قسمتش مونده... کادوها🎉🎉



خوب خوبببببب... داریم به جاهای خوب خوبش نزدیک میشیم:)))))
تو پارت بعدی بُز کوچولومون(ته ته😂) شیطونی میکنه.....#اسپویل

منتظر باشیددددد:)))

ساری اگ کم بود.

#seti_chan

❤Years without you❤Where stories live. Discover now