37

1.2K 220 121
                                    


Song:
Safe and sound_Taylor swift

*****

سم چرخی زد و با باز شدن چشماش و دیدن جای خالی لویی بدون لحظه ای تردید از جا بلند شد؛ هنوز نیمه شب بود و اینو میشد از تاریکی اتاق فهمید، لویی حال خوبی نداشت و اینکه این وقت شب سرجای همیشگیش خواب نبود بیش از اندازه نگران کننده بود؛
چرخی زد که لویی رو توی بالکن دید؛ پرده کنار رفته بود و خوب میتونست جثه ظریف لویی رو کنار نرده ببینه که از سرما توی خودش جمع شده.

چنگی به پاکت سیگار لویی زد و با برداشتن پتویی بیرون رفت؛ خوب میدونست لویی حالش خوب نیست و الان به تنها چیزی که احتیاج نداره نصیحت های بیخوده، دوتا سیگار روشن کرد یکیو داد بهش و پتو رو روی شونه های خم شده اش انداخت

لویی نگاهی بهش کرد و بعد از بیرون دادن دود سیگار حبس شده توی دهنش گفت:

- میدونی احساس میکنم روحم به لجن کشیده شده

سم سیگار رو بی هدف گوشه ای گرفته بود و گذاشت خودش دود شه و زحمتی به ریه هاش برای کمک به این کار نداد:
- بنظرم هنوزم روحت پاکه و تو مثل روز اول حتی بیشتر از اون موقع مثل فرشته هایی

لبخندی به حرف سم زد و سیگار نصفه دود شده اش رو زیر پاش له کرد رو لبه ی پهن بالکن نشست پاهاش رو به سمت پایین آویزون کرد؛ نفس عمیقی کشید و با لبخند گفت:

-اگه مثل فرشته هام خب اونا میتونن پرواز کنن..

دستاشو باز کرد و خودشو به سمت پایین پرت کرد!

سم جیغی کشید و با نفسی که به سختی در میومد تو جاش نشست؛

دست لویی که مشغول خشک کردن موهاش بود متوقف شده بود و با چشمایی گرد شده بهش خیره شد:

- سم؟ خواب دیدی؟

پتو رو کنار زد و از جا بلند شد مقابل لویی ایستاد و دستاشو قاب صورتش کرد؛ اون خواب وحشتناک کابوسی بود که تا بحال دیده بود؛
هنوز که هنوزه ترس و غمی که توی اون لحظه تجربه کرده بود رو توی بند بند وجودش حس میکرد.

لویی رو محکم توی بغلش کشید و خواست ترسی که کل وجودش رو گرفته بود رو از بین ببره

" خواب ها ادبی ترین اتفاق زندگی آدم ها هستند: عجیب، خلاقانه، ناممکن. مغز پاره‌ های پراکنده از احساسات و خاطرات را به نحوی فراواقع گرایانه تدوین می‌کند و فیلم هایی کوتاه می‌سازد که غالبا هیچ معنا و منطق آشکاری ندارند، اما گاه از پنهان ترین و ناگفتنی ترین زوایای جان ما خبر می‌دهند"

تموم زندگیش از یه چیز ترس داشت و حالا اون اتفاق افتاده بود....
ترس از دست دادن آدم ها!

ولی حالا سم توی این لحظه و برای اولین بار بعد از سه دهه زندگی صادقانه اعتراف کرد که ترس نبودن لویی میتونه سم رو به دیوونه ترین دیوونه ی این شهر تبدیل کنه

far from love [Z.M]°•°[L.S]Where stories live. Discover now