Song:
Safe and sound_Taylor swift*****
سم چرخی زد و با باز شدن چشماش و دیدن جای خالی لویی بدون لحظه ای تردید از جا بلند شد؛ هنوز نیمه شب بود و اینو میشد از تاریکی اتاق فهمید، لویی حال خوبی نداشت و اینکه این وقت شب سرجای همیشگیش خواب نبود بیش از اندازه نگران کننده بود؛
چرخی زد که لویی رو توی بالکن دید؛ پرده کنار رفته بود و خوب میتونست جثه ظریف لویی رو کنار نرده ببینه که از سرما توی خودش جمع شده.چنگی به پاکت سیگار لویی زد و با برداشتن پتویی بیرون رفت؛ خوب میدونست لویی حالش خوب نیست و الان به تنها چیزی که احتیاج نداره نصیحت های بیخوده، دوتا سیگار روشن کرد یکیو داد بهش و پتو رو روی شونه های خم شده اش انداخت
لویی نگاهی بهش کرد و بعد از بیرون دادن دود سیگار حبس شده توی دهنش گفت:
- میدونی احساس میکنم روحم به لجن کشیده شده
سم سیگار رو بی هدف گوشه ای گرفته بود و گذاشت خودش دود شه و زحمتی به ریه هاش برای کمک به این کار نداد:
- بنظرم هنوزم روحت پاکه و تو مثل روز اول حتی بیشتر از اون موقع مثل فرشته هاییلبخندی به حرف سم زد و سیگار نصفه دود شده اش رو زیر پاش له کرد رو لبه ی پهن بالکن نشست پاهاش رو به سمت پایین آویزون کرد؛ نفس عمیقی کشید و با لبخند گفت:
-اگه مثل فرشته هام خب اونا میتونن پرواز کنن..
دستاشو باز کرد و خودشو به سمت پایین پرت کرد!
سم جیغی کشید و با نفسی که به سختی در میومد تو جاش نشست؛
دست لویی که مشغول خشک کردن موهاش بود متوقف شده بود و با چشمایی گرد شده بهش خیره شد:
- سم؟ خواب دیدی؟
پتو رو کنار زد و از جا بلند شد مقابل لویی ایستاد و دستاشو قاب صورتش کرد؛ اون خواب وحشتناک کابوسی بود که تا بحال دیده بود؛
هنوز که هنوزه ترس و غمی که توی اون لحظه تجربه کرده بود رو توی بند بند وجودش حس میکرد.لویی رو محکم توی بغلش کشید و خواست ترسی که کل وجودش رو گرفته بود رو از بین ببره
" خواب ها ادبی ترین اتفاق زندگی آدم ها هستند: عجیب، خلاقانه، ناممکن. مغز پاره های پراکنده از احساسات و خاطرات را به نحوی فراواقع گرایانه تدوین میکند و فیلم هایی کوتاه میسازد که غالبا هیچ معنا و منطق آشکاری ندارند، اما گاه از پنهان ترین و ناگفتنی ترین زوایای جان ما خبر میدهند"
تموم زندگیش از یه چیز ترس داشت و حالا اون اتفاق افتاده بود....
ترس از دست دادن آدم ها!ولی حالا سم توی این لحظه و برای اولین بار بعد از سه دهه زندگی صادقانه اعتراف کرد که ترس نبودن لویی میتونه سم رو به دیوونه ترین دیوونه ی این شهر تبدیل کنه
![](https://img.wattpad.com/cover/179831551-288-k721466.jpg)
YOU ARE READING
far from love [Z.M]°•°[L.S]
Fanfiction- الان موقعیتش رو داری اونو بکش، اون قابل بخشش نیست + من نمیکشم چون کشتن بلد نیستم... ولی زجر دادن؟ این چیزیه که بیشتر از نفس کشیدن یادش گرفتم الانم میخوام صدای فریادتو موقع شکستن استخونات بشنوم... این همون موقعیتیه که از دستش نمیدم ...