{Song: Shouldn't come back By Demi Lovato}
چه توان سوز و غمگین است
وقتی انسان نسبت به آن کسی که دوست دارد
کینه پیدا میکند
-سیمون دوبووار
با باز شدن در اتاق تو خودش جمع شد و سرش رو پایین انداخت. از حالتی که داشت متنفر بود اما اون مشتری لعنتی پولشو پرداخت کرده بود و قرار بود همونطور که سونگهیون گفت هرکاری که میخوای بکنه. قدم های مرد جلو اومد و جیمین ناخودآگاه هق هق کرد.
تخت پایین رفت و جیمین حس کرد مرد کنارش نشسته. انتظار هر چیزی رو داشت به جز آغوشی که به آرومی بدنش رو احاطه کرد و بوسه ای که روی سرش قرار گرفت.
"متاسفم"
وقتی صدای یونگی رو که به ملایمت گفت و دستش رو روی موهای نرمش کشید شنید ناخودآگاه ضربان قلبش ترتیب گرفت و آروم شد. جیمین دوست داشت انکار کنه اما نمیتونست. آغوش گرم یونگی الان تنها چیزی بود که نیاز داشت. بغضش رو رها کرد و با درد شروع به گریه کرد.
"هیش...اشکالی نداره عزیزم. اشکالی نداره.."
یونگی کمکش کرد که دراز بکشه و سرش رو روی سینش گذاشت.
"تـ..تو اینجا چیکار میکنی؟"
جیمین با صدای گرفته و بغض دار پرسید و یونگی ناخودآگاه بدن ضعیف و لرزون پسر رو به خودش نزدیک تر کرد.
"من هر شب میام"
"ازت متنفرم"
پسرک مشت بی جونی به قفسه ی سینش کوبید اما خودش رو بیشتر توی بغلش فرو برد. تناقضی که بین آرامش آغوش اون مرد و خاطرات آزار دهندش بود دیوانش میکرد.
"اشکالی نداره"
"از خودمم متنفرم"
یونگی اشک های روی گونه ی جیمین رو پاک کرد و پشیونیش رو بوسید.
"من جای خودتم دوستت دارم"
جیمین چند ثانیه سکوت کرد و سعی کرد خودش رو آروم کنه اما نمیتونست. اینکه یونگی میومد و سعی میکرد با زدن این حرف ها گولش بزنه کفریش میکرد.
"صبر کردی که من بی دفاع و خسته بشم. دور وایسادی و تماشا کردی که من تبدیل به یه هرزه شدم. دو سال نبودی و من دو سال هر شب از درد جون دادم. اونوقت یهو میای و میگی دوستم داری فکر میکنی من احمقم؟"
توانش رو ازت دست داد، با گریه گفت و این بار مشت محکم تری به سینه یونگی کوبید.
"من پیدات نمیکردم. قسم میخورم حتی نمیدونم برای چی یهو رفتی. عمارت دریا نابود شد و ما همه ی کسایی که طرفمون بودن رو از دست دادیم پس من چیزی نداشتم که بهش چنگ بزنم و کسیو نداشتم که ازش خواهش کنم کمکم کنه پیدات کنم. میدونم زجر زیادی کشیدی ولی ما هم همه درد داشتیم. من تو و هوسوک و سویون رو با هم از دست دادم... باور کن که همه جا رو زیر و رو کردم تا پیدات کنم. اصلا فکرشم نمیکردم که همچین جایی ببینمت"
YOU ARE READING
Bruised sky [Yoonmin, Vkook, Namjin Au]~Completed~
Fanfiction🖤آسمان کبود🖤 [کامل شده] [فصل دوم فن فیکشن دریای سیاه] گفت: "بخاطر خودت از تو دست کشیدم،برای اینکه بیشتر آسیب نبینی!" مثل این می موند که تو دریا غرق بشم و آخرین تلاشهاش رو هم برای نجاتم دریغ کنه! چطور میشد بدون اون آسیب نبینم؟ انگار نمی دونست آیند...