{Song:Night changes By One direction}
مرا ببخش اگر چیزی که
برای تو ناچیز به نظر میرسد
برای من همه چیز است
-ژوزه ساراماگو"صبح بخیر"
جونگکوک با سری که مثل یه بمب ساعتی میتپید سر میز نشست و چند لحظه با گنگی به میز خیره شد.
"تهیونگ با وکیل لی قرار ملاقات داشت. برای همین صبح زود رفت"
جونگیون بدون اینکه کسی ازش بپرسه توضیح داد و جونگکوک سرش رو تکون داد. احساس میکرد روز و ماه و سال رو قاطی کرده. شب گذشته رو از یه جایی به بعد کاملا از یاد برده بود و به خاطر همین هیچ ایده ای نداشت که چرا صبح توی اتاق تهیونگ از خواب بیدار شد و یه کاسه سوپ هائه جانگ گوک* با نامه ی –برای رفع خماری- کنارش دید.
*سوپ تندی که بعد از مستی میخورن تا گیجیشون یکم برطرف شه
هر بار که بعد از مستی با تهوع و سردرد شدید از خواب بلند میشد به خودش قول میداد دیگه هرگز لب به الکل نزنه چون اون به طرز وحشتناکی بد مست بود و انگار خاطرات تمام لحظات مستیش به طور کامل از مغزش خارج میشدن و در نتیجه هیچوقت نمیدونست که چه کارهایی انجام داده.
"از امروز باید ما هم برای هماهنگی کار ها به شرکت کیم بریم"
سوجین گفت و جونگکوک دوباره فقط سرش رو تکون داد و به رو به روش چشم دوخت.
"حالت خوبه؟ هنوز مستی؟"
سوجین دستش رو چند بار جلوی صورت جونگکوک بالا و پایین کرد و با نگرانی بهش خیره شد.
"آ..نه نه خوبم معذرت میخوام."
پلک محکمی زد و جوری که انگار میخواد افکارش رو بیرون پرت کنه، سرش رو تند تند به راست و چپ تکون داد.
"سوپ فلفلی برات درست کردم مستی از سرت بپره"
"نه ممنون من صبح هائه جانگ گوک خوردم"
جونگکوک قبل از اینکه سوجین ملاقه ی پر از سوپشو توی کاسه خالی کنه گفت و جونگیون یکی از ابروهاشو بالا داد.
"ما از صبحه تو آشپزخونه نشستیم. تو کی اومدی پایین؟ اوه صبر کن.."
لبخند موذی زد و سرشو تکون داد.
"خیلی خب خودم فهمیدم. به هر حال امروز باید بری پیش ته چون یه جلسه ی دیگه با گروه وکلا دارید. من و سوجین هم باید بریم کمپانی وون برای تکمیل پروژه ی بیلبورد ها. گرفتی؟"
"آره. لازمه که برسونمتون؟"
سوجین سرشو به نشونه ی نفی تکون داد و از پشت میز بلند شد.
YOU ARE READING
Bruised sky [Yoonmin, Vkook, Namjin Au]~Completed~
Fanfiction🖤آسمان کبود🖤 [کامل شده] [فصل دوم فن فیکشن دریای سیاه] گفت: "بخاطر خودت از تو دست کشیدم،برای اینکه بیشتر آسیب نبینی!" مثل این می موند که تو دریا غرق بشم و آخرین تلاشهاش رو هم برای نجاتم دریغ کنه! چطور میشد بدون اون آسیب نبینم؟ انگار نمی دونست آیند...