part1

14.3K 1.6K 218
                                    

مونیخ،آلمان،ژوئن2005
«از بین جمعیت شش هفت میلیاردی کره زمین چند تا کاپل وجود دارن که از سکس برای تموم شدن رابطه اشون استفاده کنن؟»

تمام دقایق قبلی بعد از رسیدن به ارگاسم این تنها فکری بود که از سر بکهیون میگذشت. هرچند درد باسنش و صدای نفس نفس زدنهای روی اعصاب چانیولی که کنارش دراز کشیده بود ، اجازه نمیداد بیشتر از این به همچین مسئله مهمی فکر کنه.

سرش رو برگردوند و اولین چیزی که به چشمش اومد ردیف دندونهای سفید و مرتب پارک چانیول بود که بخاطر لبخند گشاد روی صورتش، کاملا قابل روئیت شده بودن.

درست مثل یول یه لبخند دندون نما زد که البته خوب میتونست بفهمه مصنوعی بودنش قراره زیادی تو ذوق بزنه.

خودش هم مثل چانیول به نفس نفس افتاده بود و داشت از این لحظه های بعد از به کام رسیدنش لذت میبرد. این قرار بود اخرین رابطه اشون باشه. و این موضوع که هنوز سرش روی بازوی چانیول بود یا انگشتهای دست بزرگ اون پسر داشت شکمش رو ماساژ میداد ، و یا حتی این موضوع که نفسهای گرمش داره به گردنش میخوره و برای یه دور دیگه وسوسه اش میکنه هم قرار نبود توی اصل ماجرا تفاوتی ایجاد کنه.

اون دو تا تصمیم گرفته بودن از هم جدا بشن و از اونجایی که هر دوتاشون فوق العاده پسرای منطقی بودن (البته اگر بخش اینکه بکهیون واقعا دلش میخواست دندونهای چان رو خورد کنه رو فاکتور بگیریم)، خواستن اخرین روز با هم بودنشون رو با یه رابطه هات تمام کنن.

اونها از دو سال قبل که همدیگه رو توی حیاط دانشکده دیده بودن و با ذوق این موضوع که یه کره ای دیگه توی این خراب شده هست به همدیگه نزدیک شده بودن ، تا خود همین امشب هم اتاقی بودن و از شش ماه قبل به رابطه مدل فابریکشون ، سکسهای هات و شبانه هم اضافه کرده بودن. اون دوتا تمام شش ماه گذشته ، مثل زن و شوهرای تازه ازدواج کرده ای که قرار نیست ماه عسلشون تموم بشه ، از هر فرصتی برای رفتن به تخت استفاده میکردن. هرچند رسیدن بورس تحصیلی چانیول و قبول این واقعیت که اون لعنتی باید برای ادامه تحصیلش به نیوجرسی امریکا بره ، همه رابطه گرم این مدتشون رو تموم میکرد .

بکهیون از خیلی وقت پیش، حتی قبل از رفتن توی تخت پارک چانیول به خوبی میدونست ، یول برای گرفتن اون بورس اقدام کرده . ولی هیچ وقت تصور نمیکرد ، ته این ماجرا خودش قراره یول رو تا فرودگاه مونیخ بدرقه کنه و شاهد رفتنش بشه.

با تصور اتفاق فردا ، نفس بلندی کشید و با حرص دست چان رو از شکمش کنار زد و روی تخت نشست "حس میکنم زده به سرم. تو باید برای همچین شب فاکی من رو میبردی به یه رستوران یا کافه و برای این مدت ازم تشکر میکردی. یه تشکر درست و حسابی این شکلیه".

چانیول هم مثل بک روی تخت نشست و به انحنای زیبای کمر پسر روبه روش خیره شد "اما تو این مدلی بیشتر دوست داشتی مگه نه؟ داری یه طوری حرف میزنی که حس کنم بهت تجاوز کردم، اما تو خودت بیشتر مشتاق بودی.میخوای برای خداحافظی یه کار دیگه کنیم؟".

the shadow of love(complete)Where stories live. Discover now