Part 11

1.1K 195 56
                                    

"می‌خوام ازش خواستگاری کنم!"

ظاهرا که همه چی اوکی بود، اما نبود. همه ی جهان می دونستن که این دو چقدر به هم نزدیکن و علاقه دارن. اما وقتی کسه دیگه ای بینشون قرار می گرفت، جو کلا فرق میکرد.

ادم بی تجربه ای نبود که نخواد بفهمه. رفتار های نامجون، به راحتی دلخوری و ناراحتی رو نشون میدادن. ولی در مقابل ،این جین بود که بازیگر خیلی ماهری بود. البته نه در برابر هونگ، کسی که بزرگش کرده.

می دونست چیزی این وسط درست نیست. با قیافه ای که شک کاملا توش نشون داده می شد لب زد ": اره داشتم می گفتم. نامجونا! پدرت و اقای کیم دوباره می خوان برن مسافرت. من که نمی فهمم! مسافرت کاری یه بار دو بار، نه ماهی ده بار! یه چیزی این بین مشکوکه نه؟ اخه میگم اون دو تا خیلی بهم نزدیک ان. اما جلوی دیگران، خیلی حرفه ای رفتار می کنن. نظر شما چیه هوم؟" بعد با نگاهی که می گفت ' من داشتم تموم این ها رو به شما میگفتم ' نگاهشون کرد.

قبل از اینکه نامجون حتی بتونه دهنش رو باز کنه، ( حالا نه اینکه قصدی هم داشته باشه ) جین مثل همیشه رگباری زد :" خوب که چی؟ وِ؟ وِ؟ چشم نداری ببینی بابام با یکی دوست شده میره خوش گذرونی؟ حالا مگه چی شده؟ هاا؟ هاا؟ "

جین دوباره امپر چسبونده بود. عادی بود. بر خلاف اون که این موضوع رو خیلی جدی گرفته بود، ما اینجا نامجون رو داشتیم که عین خیالش هم نبود. شاید اگه اونم جای جین بود اینقدر ریکشن نشون میداد ولی اون از حقیقتی با خبر بود که فقط سه نفر تو دنیا می دونستنش. باباش، پدر دوست پسرش و خودش.

توی دنیای خودش غرق بود. انگار که توی آشپزخونه ی جین نیست و هونگ اونجا با چشمای نافذش نگاهش نمی کنه. ذهنش درگیره مشغله های زیادی شده بود. که همه اش به جین ختم میشد.

اون دوست پسرش بود. یا اگه بهتر میگفت عشقش. اره اون تو این یه ماه از بوسه و شایدم یکم انگولک جلو تر نرفته بود. و اینا همش به خاطر ترس بود. ترس از دست دادنش.

چی میشد اگه بعد رابطه یهو جین می فهمید که علاقه ای بهش نداره؟ که تموم احساساتش در واقع الکی بوده و اون فقط گیج شده بوده؟ یا حتی خوشش نیاد و نخواد بازم با اون بخوابه! اون حتی به توانایی خودش هم شک کرده بود!

با سردرگمی نفس عمیقی کشید. هر چقدر هم فکر میکرد عقلش به جایی قد نمی داد. دیگه داشت به این فکر میکرد که شاید تو تموم این سالها زیادی از مغزش کار کشیده و حالا مخش بنزین تموم کرده. شاید باید از یکی دیگه کمک می گرفت. اما کی؟

نگاهی به جین که هنوز سرش گرم غر زدن بود، انداخت. باید سریع تر یه کاری می کرد. تحمل اینکه اون رو زده شده از خودش ببینه، قطعا و ابدا نداشت.

برای اینکه جین رو از برق بکشه بیرون آروم خم شد و لباش رو بوسید. و همون موقع، تلنگری که بهش خورد باعث شد، حتی به اینکه الان در حضور هونگ این کار رو به صورت غیر ارادی انجام داده فکر هم نکنه. و به سرعت نور، دوباره بی اف جذابش رو ببوسه و با یه ببخشید سریع جمع حاضر رو ترک کنه.

Motivation || NamJin || FullWhere stories live. Discover now