Part 14

1.1K 230 10
                                    

"با من ازدواج می کنی؟"

   هر دو، خیره به زمینی که از خیسی برق میزد بودن. نام، خوشحال بود از گرفتن نقشش و جین ناراحت بود از بهم ریخته شدن نقشه ی خودش!

   مضطرب دستی روی موهاش، که به خاطر عرق نمناک شده بودن، کشید :" اینجور نمیشه! باید برم یه لوله کشی چیزی بیارم تا خونه رو اب نبرده !" جین گفت و سمت اتاقش راهی شد.

   پوزخندی، روی لب های قلوه ای پسر شکل گرفت و با غرور، به اثر هنریش نگاه کرد. جین رو مخاطب قرار داد :" می خوای منم باهات بیام ؟" و جوابش « چرا که نه » بود...

   چندی بعد، دوتا پسر، حاضر و اماده، جلوی در بودن و روفرشی های راحتشون رو، با کفش های ورنی، عوض می کردن.

   با بیرون رفتن، جلوی در اسانسور قرار گرفتن و دکمه ی گردش رو فشار دادن. نگاه جون، لحظه ای از روی لباس ضایع تن خودش، که از توی درب اینه ای بالابر، مشخص بود، برداشته نمیشد! لپ هاش رو از هوا پر کرد.

   -" چیزی شده ؟" جین پرسید. اعصاب خودش بهم ریخته و ذهنش پر از افکار جورواجور بود. اما همه ی اینا هم، نمی تونستن جلوش رو بگیرن، تا نگران فرد مورد علاقه ی زندگیش نشه!

   سری تکون داد و لبخند جذابی رو، به روی جین پاشید. دست هاشون رو توی هم قفل کرد و کمی جلوتر رفت :" نه... نه تا وقتی تو رو دارم !"

   لب های مشتاقشون، روی هم لغزید و بوسه ای بینشون اغاز شد. مهم نبود چند بار همدیگه رو مزه کنن. این طعم شیرین و خاص، هیچ وقت تکراری نمیشد!

   مک های عمیقی که میزدن و صدای بوسه ی پر از خواستنشون... دست هایی که توی هم قفل بودن و رگ هاشون بیرون زده بود... گرمایی که از تن فرد مقابلشون، دریافت می کردن... اینا با هم... باعث ایجاد حس هایی شده بود، که خیلی وقت بود باهاش اشنا بودن... کشش!

   تنگی نفس، سبب جدایی لب هاشون شد. نامجون، پیشونی اش رو، به پیشونی خیس و عرق کرده ی بی افش تکیه داد. هُرم نفس های داغشون، روی صورت همدیگه فرود می اومد.

   این بار، این جین بود که فاصله رو کمتر کرد تا بوسه ی دیگه ای اغاز ببخشه... اما درست قبل از پیوندشون، صدای دینگ اسانسور، مزاحمشون شد!

   با خجالت و گونه های گر گرفته، از هم جدا شدن و اروم وارد اتاقک کوچیک رو به روشون شدن. دست جین، سمت دکمه ی پارکینگ رفت، اما با صدای نامجون، وسط راه متوقف شد :" چرا پارکینگ ؟"

   صورتش رو، سمتش برگردوند و به چشمهاش زل زد :" چون با ماشین میریم! غیر از اینه ؟" نامجون شونه ای بالا انداخت :" اخه ما که الکل خوردیم... درسته مست نیستیم... اما بازم توی خونمون الکل هست و اگه چیزی بشه میندازن گردن مستی... مست نیستیما! اما میندازن... ."

Motivation || NamJin || FullWhere stories live. Discover now