26

3.5K 840 536
                                    

_ جیمینی من چرا صداش گرفته ؟

یونگی با نگرانی پرسید و همزمان موهاشو شونه کرد.

_ خوبم . چیزی نیست یونگی ، نگران نباش .

یونگی با شنیدن لحن بیحال جیمین بیشتر نگران شد و ایندفعه با جدیت بیشتری گفت :(( جیمین چیزی شده ؟ میخوای بیام ببرمت دکتر ،اگه فکر میکنی سرما خوردی یا اگه در..))

جیمین آروم خندید و با ملایمت حرف یونگیو قطع کرد .

_ گفتم نگران نباش . حالم خوبه ،باور کن .

بعد آه کشید و با ناراحتی حرفشو ادامه داد:(( دلم برات تنگ شده . برای همین بی حوصله ام.)) یونگی موهاشو چنگ زد و موبایلشو بیشتر به گوشش چسبوند.

_ منم دلم تنگ شده . اگه مجبور نبودم برای تمرین برم میومدم اونجا.

هوسوک در اتاقو باز کرد و بعد از دیدن یونگی که با موبایلش حرف میزنه بدون اینکه چیزی بگه به ساعت اشاره کرد و دوباره بیرون رفت . یونگی گوشه لبشو گاز گرفت و صداشو پایین آورد.

_ باید برم ولی تمام روز بهت فکر میکنم مینی . دوست دارم .

جیمین خندید و درحالی که سعی می کرد ذوق زدگیشو پنهان کنه گفت :(( منم دوست دارم . من بیشتر دوست دارم . ))

_ نه اشتباه نکن . اگه بیشتر دوسم داشتی امروز تو زودتر زنگ میزدی .

یونگی با کمی ناراحتی گفت و پایین تیشرتشو توی شلوار جینش فرو کرد . دوباره هوسوک وارد اتاق شد و به ساعت اشاره کرد . یونگی اینبار چشماشو چرخوند و آه کشید .

_ بعدا دوباره بهت زنگ میزنم . برام آرزوی موفقیت کن .

جیمین لبخند محوی زد و با صدای آرومی گفت :(( همیشه اینکارو انجام میدم . خدافظ . جیمینی عاشقته )) لبخند ذوق زده ای روی لبای یونگی نقش بست و زیر لب گفت :(( مارشمالوی کیوت.))

فکر نمی کرد جیمین صداشو بشنوه اما اون شنید و گونه هاش از خجالت سرخ شد و سریع گفت :(( دارم قطع میکنم . مثل همیشه عالی باش یون.)) بعد بدون اینکه فرصت گفتن چیز دیگه ایو به یونگی بده قطع کرد .

یونگی اول چند ثانیه به موبایلش خیره موند و بعد کم کم لبخند رضایتی روی لباش پخش شد . دستشو توی موهاش کشید و درحالی که از اتاقش بیرون می رفت با خوشحالی داد زد :(( هی پسرا بیاین امروز عالی باشیم.))

تهیونگ آبنبات چوبیشو از دهنش درآورد و از روی اپن پایین پرید.

_ ما همیشه عالی ایم هیونگ .

هوسوک نگاه مرددی به یونگی انداخت و با شک پرسید:(( عجیب نیست که انقدر خوشحالی ؟ منظورم اینه که دیگه برای صبح زود بیدار شدن غر نمی زنی . بالاخره میفهمم داری چیکار می کنی . نمی تونی چیزیو ازم پنهان کنی . ))

Y.G Where stories live. Discover now