" Part 7 "

170 57 355
                                    

امروز قرار بود حقوق بگیرم این چند روز رو با پولی که دنیل توی بسته پماد قایم کرده بود گذرونده بودم، مستقیم بهم نداده بود چون میدونست قبول نمیکنم و من واقعا نمی‌دونستم این محبت هاش رو باید چجوری جبران کنم

بالاخره کارم رو تموم کرده بودم و برای دریافت حقوق باید پیش سارا می‌رفتم لباسای کارم رو عوض کردم و به سمت اتاق سارا رفتم توی آینه جلو در خودم رو مرتب کردم و در زدم با اجازه‌اش وارد شدم

لیام_ سلام.
سارا_ هی لیام بیا تو، برای حقوقت اومدی؟
لیام_ بله.
سارا _ بیا جلو.

توی کشو میزش گشت و پاکتی رو ازش بیرون کشید و روی میز قرار داد پاکت رو برداشتم درش بسته شده بود و اسم من روش بود تشکر کردم که سارا توضیح داد
_خب لیام تو نصف ماه رو اینجا مشغول بودی و این دفعه نصف حقوق رو دریافت میکنی ولی از اونجایی که خیلی کارت خوب بود و من ازت راضی بودم کمی به صورت تشویقی دریافت کردی.
لیام_ خیلی ممنون از لطفتون.
سارا_ اگر سوالی نداری میتونی بری.
لیام_ با اجازه.

سارا سری تکون داد و منم از اتاقش خارج شدم مکالمه کوتاه و مفیدی بود ولی با فکر به اینکه تشویقی هم بهم دادن ذوق زده شدم

به انباری رفتم و دفترچه ام رو از کیفم بیرون کشیدم و از انتهای دفترچه باز کردم پول‌هایی که باید به دیگران میدادم رو طبق الویت بندی نوشته بودم

به اولین نفر توی لیست نگاه کردم با دیدن اسم جانی اخم هام رو توی هم کشیدم مهلتی که بهم داده بود برای بقیه پولش این ماه بود و اگر بهش نمیدادم دوباره ازم شکایت میکرد

بعد از جانی یکی دو نفر دیگه توی لیست بودن که از دوستای دنیل بودن و بهم تایم میدادن و بخش بزرگی از قرض هام هم مربوط به دنیلی بود که همیشه جور من رو می‌کشید

نفسم رو پر حرص خالی کردم و قسمت بالایی پاکت رو پاره کردم و پول ها رو بیرون کشیدم قسمتی از پول رو که برای خرج خوراک ماهم بود رو جدا کردم و کمی اضافه تر گذاشتم برای خرج داروهای احتمالی چون هوا رو به سردی می‌رفت و من احتمال سرما خوردن رو هم توی اتفاقات آینده قرار میدادم

پول جانی رو هم جدا کردم و به غیر از چند دلار دیگه چیزی ته پولم نموند با حسرت به پول باقی مونده و بعد به لیست تو دستم نگاه کردم آهی کشیدم و دفتر رو بستم و به کیف برگردوندم پول ها رو هم جایی گذاشتم تا شب برم و پول رو به جانی بدم

از انبار خارج شدم و رفتم تا به استودیو ضبط یه نگاهی بندازم تا ببینم چیزی نیاز دارن یا نه

وارد اتاق شدم بچه ها همه سرشون رو توی یک برگه کرده بودن و هر کدوم نظری میدادن که بهتره کدوم قسمت تغییر کنه یا کدوم قسمت ثابت بمونه
مایلز_ من میگم این قسمت باید عوض بشه.
دیوید_ نه به نظر من همین به متنی که مد نظر زینه میاد و باید همینجور بمونه.
مت_ به نظر من فقط اولش باید تغییر کنه.
لیسوی_ باید خود زین اول نگاه کنه بعد اگر اون گفت تغییر بدیم نه اینکه اینجا نشستین هرکدوم یک چیزی می‌گید.
مایلز _ من که اینقدر از صبح هی رفتم پیش زین از دستم کلافه شده من نمیرم.
دیوید_ من اینسری اسم تغییر بیارم جلوش زین خود من رو تغییر میده یکی جام میاره من هم نمیرم.

Roses And MandalaWhere stories live. Discover now