☾︎11☽︎

753 179 107
                                    

یون جئو سمتش خم شد و رو بهش با تعجب گفت:

یون جئو_سوجون...میدونم اگه اینو بهت بگم قراره بعدش، یه دل سیر کتکم بزنی ولی خاک تو سرت پسر!

سوجون اخم کرد و با لبای جلو اومده مشتش رو بالا برد که یون جئو کمی ازش فاصله گرفت.

سوجون جلوی خودش رو گرفت که یون جئو با لحن متاسفی ادامه داد:

یون جئو_پسر تو رسما ریدی!چطور تونستی همچین حرفایی بهش بزنی؟
اگه میدونستم اون روز همچین چیزی بهش گفتی،عمرا اگه میومدم و کمکت میکردم...میزاشتم همونجا رو زمین بمونی!

سوجون با لحن حق به جانبی گفت:

سوجون_خیلی خب...من فهمیدم اشتباه کردم و الان میخوام جبران کنم...چند روز پیش با سوهو رفتیم بیرون....

یون جئو_چیکار کردید؟

سوجون سرش رو کمی خاروند:

سوجون_خب...رفتیم استادیوم یه مسابقه نگاه کردیم...بعدشم رفتیم جایی که اولین بار قرار گذاشتیم...بعدشم رفتیم پارک.....راستش آخرشم بهم یه عطر کادو داد!...بوش خیلی خوب نیست؟

کمی خودش رو سمت یون جئو خم کرد که با اخم و عقب رفتنش مواجه شد.

یون جئو_علاقه ای به بو کردنت ندارم پسر...ببینم ازش معذرت خواهی کردی؟

سوجون سری تکون داد که یون جئو ادامه داد:

یون جئو_منظورم فقط یه عذرخواهی ساده نیست.....با چی ازش معذرت خواهی کردی؟.....یه شاخه گل؟....عروسک؟.....یا شکلات؟......از همین چیزایی که شما رلا بهمدیگه میدین دیگه!

سوجون با تعجب گفت:

سوجون_مگه باید همچین کاری میکردم؟

یون جئو آهی کشید و با کف دست به پیشونیش ضربه ای زد.

زیر لب گفت:

یون جئو_من بودم به هیچ عنوان با پسری که اونطوری باهام رفتار کرد و توقع داره با یه معذرت خواهی ساده آب ریختشو جمع کنه ، دوباره تو رابطه نمیرفتم!
دلم برای سوهو میسوزه!

سوجون که انگار بهش برخورده باشه چشم غره ای به یون جئو رفت و بالاخره حرفی که دلش میخواست به یون جئو بزنه رو به زبون آورد.

سوجون_چیکار کنم؟

یون جئو لبخند بزرگی زد که تمام دندونای سفید و مرتبش پدیدار شد.

چشمکی زد و گفت:

یون جئو_دقیقا میدونم باید چیکار کنی!

____________________

سلف مثل همیشه شلوغ بود.

همه ی بچه ها رو صندلی نشسته بودند و با شوخی و خنده همراه دوستاشون به بحث میپرداختند.

𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐘𝐨𝐮 𝐋𝐢𝐤𝐞 𝐁𝐞𝐟𝐨𝐫𝐞Où les histoires vivent. Découvrez maintenant