☾︎14☽︎

843 180 104
                                    

7 years After:

غری سر پسر جوون روبروش زد:

سوجون_هزار دفعه بهت گفتم وقتی این قسمت رقص رو میری،باید کمی حرکت بدنت رو نرم‌ تر کنی،وقتی اینشکلی میرقصی شبیه ربات ها دیده میشی!
دوباره تمرین کن.نیم ساعت دیگه برمیگردم،اگه ایندفعه هم‌ نتونستی حرکت رو درست بری،مادرت باید فکر برنده شدن تو مسابقه ی دبیرستانتون رو فراموش کنه!

سوجون بعد از زدن حرفش چشم غره ای به پسر لرزون روبروش انداخت و از اتاق تمرین خارج شد.

رو به مادر پسر که بیرون اتاق منتظر ایستاده بود کرد:

سوجون_پسرتون هنوز نیاز به تمرین داره.
با این وضع حتی اگه تو مسابقه هم شرکت کنه احتمال باختش زیاده.

مادر پسر نفسش رو بیرون فوت کرد و با لحن درمونده ای گفت:

مادر_نمیدونم چه مرگشه،اون تو رقصیدن خیلی استعداد داره ولی نمیخواد اینو نشون بده.

سوجون سری تکون داد:

سوجون_این مدتی که باهاش کار کردم واقعا متوجه استعدادش شدم ولی علاقه؟
چیزی از علاقه تو حرکاتش ندیدم،شاید به من مربوط نباشه ولی فکر نکنم آینده خوبی تو این رشته براش باشه.
بزارید خودش انتخاب کنه چه رشته ای رو ادامه بده.

مادر پسر سری تکون داد و سوجون بعد از خداحافظی از اون خونه بیرون اومد و مستقیما سمت باشگاه رفت.

شب بود و به احتمال زیاد باشگاه خلوت بود.

وارد باشگاه که شد اولین چیزی که جلوی چشم هاش دید هیونجینی بود که دختر داخل بغلش رو به دیوار کوبیده بود و سخت مشغول بوسیدنش بود.

چشم هاش رو درشت کرد و بعد بطری آبی که رو زمین افتاده بود رو بلند کرد و محکم به سمتش پرتاب کرد.

هیونجین آخ بلندی گفت و از دختر جدا شد.

هر دو حرصی سمتش برگشتن که با دیدن چهره اش ساکت شدند.

سوجون سری به نشونه تاسف تکون داد و بعد گفت:

سوجون_اینجا؟....واقعا که...هی تو زود باش برو خونتون!

رو به دختر که با خجالت سمت کیفش میرفت گفت.

در کسری از ثانیه فقط اون و هیونجین داخل باشگاه موندند.

هیونجین که فضا رو خطری میدید با لبخند مصنوعی خودش رو کنار سوجون کشید و از بازوش آویزون شد:

هیونجین_هیونگ،چه قدر زود اومدی!
از اون شاگرد خصوصیت چه خبر؟
خوب پیش میره؟

سوجون کمی خودش رو کنار کشید و با جدیت رو به هیونجین کرد:

سوجون_تو به من کاری نداشته باش،این دختره همونی نیست که هفته پیش تو باشگاه ثبت نام کرد؟

𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐘𝐨𝐮 𝐋𝐢𝐤𝐞 𝐁𝐞𝐟𝐨𝐫𝐞Where stories live. Discover now