سلام،
این چپتر دقیقا ادامهی وقایع چپتر قبلیه،
جایی که چانیول متوجه خرابکاری بکهیون میشه و بکهیون از خونه میزنه بیرون.
~- هه! حرومزاده آره؟ چقد سخاوتمنده که داره القاب خودش و به بقیه هم نسبت میده!
بکهیون با قدمهای بلند به سمت خروجی نمایشگاه میرفت و از شدت برخورد قدمهای محکمش به زمین، لپها و چتری موهاش بالا پایین میشدن و هربار، انتهای تارهای آویزون موهاش داخل چشمش میرفت و باعث میشد بکهیون قسم بخوره در اولین فرصت، یه قیچی دستش میگیره و اول گلوی پارک چانیول و بعد، موهاش رو به درک واصل میکنه.
-وایسا سرجات! قرار نیست جایی بری
اون عوضی داشت دنبالش میکرد؟ و تازه داشت دستور هم میداد!
چانیول ماسک سیاه و کلاه کپ به دست دنبال بکهیون راه افتاده بود.
-گفتم وایسا سرجات وگرنه...
بکهیون ایستاد.
چانیول هم با فاصله و عقبتر ایستاد.
به سمت چانیول برگشت و با لحن خشنی فریاد زد:
- وگــــرنه چی؟؟؟ دقیقا چه غلطی باید میکردی و نکردی؟ آدم ندزدیدی یا کتکش نزدی؟ آهان شایدم یه یتیم رو حرومزاده صدا نکردی!
چانیول دستش رو برای توضیح دادن و آروم کردن بکهیون بالاآورد.
-ببین من فقط از دهنم در رفت فکر نمیکردم اینقد...
-اشتباه فکر کردی من اتفاقا همینقدر آره! قبل اینکه اون دهن کثیفت و باز کنی یکم فکر کن!
-اوکی میتونیم با حرف زدن حلش کنیم...
-ترجیح میدی بخاطر وقاحتت مذاکره کنی ولی معذرت نخوای! جالبه..
چانیول عمرا ازش معذرت میخواست! از نظر چانیول اوندو الان بیحساب شده بودن؛ بکهیون ماشینش رو به باد داده بود و چانیول با حرومزاده صدا کردنش، اعصابش رو! پس نیازی به معذرتخواستن نمیدید.
- حرف زدن با موتور خاموش و چرخ پنچر اون قراضه بیشتر نتیجه داره پارک بیتربیت چانیول!
و با دست به ماشین های وینتج و از کار افتاده که گوشه ای از حیاط بغ کرده بودن و امیدی به استارت دوبارهشون نبود اشاره کرد.
ابروهای چانیول در هم رفت و صداش رو بلند کرد.
-نفهمیدم چی گفتی؟؟؟ تو الان به یه فولکس واگن گلف نسل اول گفتی قراضه؟؟
و با غیظ اضافه کرد
- بیون احمق بکهیون!
-خیر درواقع من به صاحب یه فولکس واگن گلف نسل اول گفتم قراضه!
چانیول دندونهاش رو به هم فشرد.
بکهیون هم درمقابل، سوراخهای دماغش از شدت عصبانیت بزرگ شده بودن و بازدم های پرحرصش، با صدا از پره ی بینیش خارج میشد.
YOU ARE READING
Password Changed
Action- Fiction: PC | رمز عوض شد - Couple: #chanbeak #kaisoo #hunhan - Genre: جنایی - رمنس - فانتزی - پادآرمان شهر - Author: Serene ♞࿐ - خلاصه داستان: البته که زندگی یه بازیه، اما تاحالا به این فکر کردی که مهره ی شطرنج باشی؟ چه اتفاقی میافته اگر بیون ب...