Day 1* Hard To Get

1K 139 261
                                    


***

: تسلسل علل نامتنهانی محاله، چون اگر سلسله علت ها بخواد تا بینهایت به عقب برگرده به این معناست که اغاز و ابتدایی در کار نبوده!

زین همینطور که به باسن استادش خیره شده بود، به حرفاش گوش میکرد. لعنتی توی اون شلوار تنگ خیلی کردنی بود. جوری که پاهای کشیدش دیده میشد به تنهایی باعث میشد تو شلوارش بیاد!.

ه: زین..پین باتوعه

زین با صدای اروم هری دست از خیره شدن برداشت، و سریع بلند شد.
زی: بله استاد؟

لی: میتونی چیزایی که گفتم رو باز کنی؟

زی: چیزای بهتریو میتونم باز کنم استاد، شما چی میخوای؟

خنده کوتاه دانشجوها بلند شد، دیگه به لاس زدن زین با استاد فلسفشون عادت کرده بودن. همه میدونستن زین بدجور روی اون مرد اروم و صبور کراش داره!

لی: فقط میتونی بگی بلد نیستی مالیک، بشین

زی: یعنی دروغ بگم؟
همینطور که با نیشخند به صورت استادش نگاه میکرد گفت، عاشق طولانی کردن مکالمه هاشون بود، اونم وقتی همه نگاهشون میکردن!

لی: پس بگو
پشت میزش ایستاد،همین الانشم میدونست شاگردش چیزی بلد نیست و فقط میخواد وقته کلاسو بگیره!

زی: با توجه به توضیحات فوق‌العاده و بی نقص شما استاد، که باید حسابی قدردانی کرد!

لی: مالیک! توضیح خواستم!
وسط حرفش پرید و دستی به پیشونیش کشید، نفسشو با فوت بیرون داد.

زی: بله بله..هرچی شما دستور بدین قربان! بلخره ادم وقتی استادش به این خوبی باشه باید یه توضیح در شان کلاس بده!

لی: زین مالیک بلدی یا نه؟

زی: شما اسم منو دوباره صدا کن، قول میدم کله کتابو برات توضیح بدم!
نمیتونست جلوی دهنشو نگه داره، وقتی به پین میرسید میخواست از حداکثر شانسش بهره ببره.

لی: بشین

زی: نه باشه باشه

لی: گفتم بشین!

زی: میگم میگم...خب درواقع یعنی اصلا چیزی پدید نمیاد که بخواد به معلول برسه، میدونی؟ مثلا تا روی کسی کراش نداشته باشی نمیتونی به اون هلویی که تو شلوارش قایم کرده برسی!..یا برعکس، و وقتی دیکی برای به فاک دا-

لی: کافیه!!..ممنون از توضیحاتت! میتونی بشینی مالیک نمرتو گرفتی!

زی: دیگه به خوبی شما نمیشه استاد! هرچی داریم از شماست!

لیام سرشو از روی تاسف تکون داد، و وسایلشو جمع کرد.
لی: میتونید برید، جلسه بعد کویز دارین، میتونید از اقای مالیک که انقدر خوب درسو بلدن کمک بگیرید!
و از کلاس بیرون رفت.

Only Ten Days[Z.M]Where stories live. Discover now