soobin

520 141 48
                                    

میشه به ووتا اهمیت بدین **

در بار رو که باز کرد صدای سرسام اور موزیک همراه بوی الکلی که  توی صورتش میخورد و باعث شد اخم کنه 
با چشم دنبال شخص مورد نظرش گشت ولی پیداش نکرد
نفسشو با حرص بیرون داد و سمت پیشخان رفت

پیشخدمت با دیدنش سریع خم شد و سلام کرد
« جیمین کجاست؟»
با عجله پرسید
« قربان کل شب داشتن مشروب میخوردن زیاد حالشون خوب نیست روی میز بیست و هفت نشستن»
« ممنون »
سمت میز مورد نظر رفت با نزدیک شدنش جسم بیجون جیمینی که هنوزم سعی داشت شات دیگه ای بخوره رو پیدا کرد

قدمشو سمت پسر تند کرد
« جیمین»
پسر گنگ به اطرافش نگاه کرد و با دیدن چهره ی اشنای دوستش جلوی چهرش لبخند نصف نیمه ای زد
« سوبین هیووووونننگگ»

کش دار داد زد و خندید
« داری چه غلطی میکنی بچه؟ چقدر خوردی؟»

بطری های روی میز به سه تا میرسیدن
« لعنت بهش.. پاشو جیمین باید بری خونه. هزاربار گفتم تنهایی نخور خظر ناکه، ولی خب کیه که گوش بده»

دستشو زیر شونه ی پسر انداخت
جیمین با خنده سمتش خم شد
« همیشه ازت سو استفاده میکنم هیونگ »
سوبین لبخند زد و چیزی نگفت. دستشو زیر زانوی پسر انداخت و جسم نه چندان سبک پسرو توی بغل گرفت.
دست جیمین دور گردنش حلقه شد
« چی میشد اندازه تو دوسم داشت هیونگ »

سوبین همینجوری که سعی میکردم از بین جمعیت رد شه نفس کلافشو بیرون داد خوب میدونست جیمین راجب کی حرف میزنه. پسره ی احمق

« منو ببر خونت هیونگ حوصله ی جین هیونگو ندارم»

« به هر حال همینکارو میکردم »
بلاخره تونست از فضای شلوغ بار خارج شه
سمت ماشین رفت و جیمینو روی صندلی جلو نشوند پسر توی خودش جمع شد
سوبین خودشو روی صندلی راننده جا داد و بعد از نگاهی کوتاه به جیمین راه افتاد

جیمین در طول راه بجز نگاه کردن به چراغای شهر هیچ کاری انجام نداد و سوبینو بیشتر متعجب کرد

ده دقیقه بعد جلوی اپارتمان نه چندان کوچیک پسر متوقف شدن و جیمین همچنان نیمتونست راه بره و بین خواب و بیداری به سر میبرد

سوبین دوباره تا اسانسور بغلش کرد. حرف نمیزد و حالا پسر مطمعن شده بود یه چیزی شده. مثل بچه ها توی بغلش لوله شده بود. این برای جیمین حالتی بود که خیلی کم میشد دیدش سرشو توی شونه ی پهن سوبین پنهان کرده بود و حرف نمیزد

جیمین معمولا موقع مستی کل ساختمونو بیدار میکرد ولی حالا مطمئنش کرده بود تا چند دقیقه دیگه گریه میکنه

اسانسور با صدای دینگ توی طبقه اخر متوقف شد پسر بزرگتر با جیمین مست توی بغلش سمت در مشکی رنگ انتهای راهرو راه  افتاد

𝐕𝐢𝐬𝐢𝐨𝐧𝐚𝐫𝐲 | yoonminWhere stories live. Discover now