۲_قانم هزا

593 188 889
                                    


لئو با شنیدن صدای زنگوله فوری پشت پیش خوان ظاهر شد. اب دهنشو با صدای نامحسوسی قورت داد و به مرد نگاه کرد.

*س‍..سلام لیام میتونم کمکت کنم؟

دختر ابزار فروش کم بیش با اخلاق مودی و رنگارنگ آشنا بود ، اصلأ و ابدا دلش نمی‌خواست با اون مرد غر‌غرو درگیر بشه ؛ پس توجهی به اخم غلیظ یا نگاه طلبکارانش نکرد.

+آچار فرانسه و نوار چسب لوله.

دختر سرشو تکون داد ، وسایل مورد نیازش رو ، روی میز گذاشت و لبخند مصنوعی‌ای زد.

لیام سرشو پایین انداخت و از توی جیبش چندتا اسکناس خیس و مچاله درآورد.

+اچارو پس میارم ، اینم پول چسب!

پول رو روی میز شیشه‌ای دختر گذاشت و از اونجا بیرون اومد.

بدون ذره‌ای توجه به نگاه قضاوت‌گر یا پچ پچ های در گوشی دخترهای نوجوان قدم های محکم و بلندش رو ، روی سنگ فرش های آبی میکوبید.

کلید رو توی قفل زنگ زده چرخوند و مستقیم سمت آشپزخونه رفت.

با تموم قدرتش مهره رو چرخوند و آخرین دور چسب نواری سفید رو برای محکم کاری به دور لوله پیچوند.

از زیر کابینت بیرون اومد ، دستی به موهای کوتاه و نم دار شدش کشید.

بعد از مدتها؛ قصد حمام رفتن داشت اون مرد رقت انگیزی نبود فقط طی این دو هفته زیادی به خودش فشار آورده بود.

از پله های چوبی که به حمام و دستشویی راه داشتن بالا رفت و وارد حمام شد.

رکابی سفیدش که رنگ زرد به خودش گرفته بود رو در آورد و به گوشه‌ای انداخت.

بعد از اینکه کاملا برهنه شد زیر دوش ایستاد و آب رو باز کرد. منتظر برخورد آب به پوست کمرش بود اما این اتفاق نیفتاد...

چشماشو با حرص روی هم فشرد و سمت دوش چرخید ، درست همون لحظه؛ آب با فشار توی صورتش پاشید.

                           •••
_لویی؟

پسر کوچولوی هفت ساله دست از شوت کردن توپ چهل تیکش کشید ، اونو زیر بغلش زد و سمت دوستش رفت.

مرد کوچیک با دیدن نگاه دوست کوچولوش انگشت اشاره‌ش رو سمت گل همیشه بهار گرفت و گفت:

_بوبر اون چه رنگیه؟

لویی متفکر یه تای ابروشو بالا انداخت و لبشو جلو داد. سمت گل رفت ، دستاشو مثله پلیس های خبره پشت کمرش گره زد.

*هوم عجیبیه! رنگش‍..رنگش نارنجی پرتغالی و زرده.

مرد کوچیک ناراحت آه کشید ، زرد دیگه چه رنگیه!!

با لحن محزونی گفت: لویی؛ زرد چه رنگیه؟

لویی با استرس موهای چتریش رو چنگ زد.

Blue Dreams StoreWhere stories live. Discover now