دو دورووووووو دودو دورو دودوروووو
فرشته کوچولوهای آبی...بشتابید به سوی سرزمین پریان ✨📜
سلام بچهها
این یکی از اون داستانایی بود که براتون گذاشتم
این یکی خیلی رای داشتوایبش مثل بلو دریمزه منتها با دوز قند و شکر بیشتر✨🤝
خلاصه: یه شب تو یکی از شبای پر ستارهی سال هزار و نهصد و هشتاد و چهار، درست شب تولد پسر کوچولوی خانواده پین، لیام؛ یکی از دندوناش میوفته.
این بهترین اتفاق ممکن برای پسریه که تقریبا از دوسالگیش منتظر اومدن پریِ دندونیه!
اما پری کوچولو چی؟ از اینکه اون موجود قول آسای بیدندون پیداش کرده خوشحاله؟
زین و لیام سرزمین پریان هم ویژگی های خودشون رو دارن🤭
دیگه بگم؛ هم بچگیشونه هم بزرگیشون بنظر خودم داستان شیرینیه✨
خلاصه که خوشحال میشم اگه دعوت زینی رو به سرزمین پریان قبول کنید📜✨
YOU ARE READING
Blue Dreams Store
Fanfictionهرکسی دنیا رو جوری میبینه که خودش دلش میخواد؛ دنیای ینفر سیاه، دنیای یکی بنفش و هر آدمی، زندگی رو یچیز میبینه؛ اما اون پسر زندگی رو توی کوچکترین چیزها پیدا میکرد. چیزهای کوچیکی مثله سطل رنگ ابیش و بوسه های اون مرد Ziam short story