02

2.9K 1K 1.2K
                                    

The Hands

02

اول

نمی‌دونست ممکنه بابت همچین چیزی تنبیه بشه یا نه. اصلا هرچقدر بهش فکر می‌کرد اینکه بابت دزدیدن همچین چیزی بخواد تنبیه بشه با عقل جور درنمیومد چه برسه به اینکه این اتفاق بخواد توی دانشگاه بیفته.

همون‌طور که سعی می‌کرد ذهنش رو درگیر همین سوال نگه داره تا به پارک چانیول فکر نکنه چسب‌زخم چهارم رو باز کرد تا دور انگشتش بپیچه که برای چهارمین بار چسب به‌محض رها‌شدن از شر لایه‌ی پلاستیکی به طرف دیگه‌ی خودش چسبید و همین باعث شد عصبانی چسب‌زخم حروم‌شده رو به زمین بکوبه و روی تخت دراز بکشه و به سقف خیره بشه.

هردو دستش رو روی شکمش گذاشت تا نفس‌هاش رو بشمره.

«یک... دو... سه... چهار... »

با حس کسی که کنارش روی تخت نشست نگاهش رو از سقف گرفت و به هم‌اتاقیش که کنارش نشسته بود و جعبه‌ی کمک‌های اولیه رو از روی زمین برمی‌داشت نگاه کرد.

- اوه هیونگ.

مطمئن شد این رو با لحنی بگه که به هم‌اتاقیش نشون بده بابت سردرفتارکردن بعدازظهرش از دستش ناراحته و پیشش معذبه، هرچند این‌طور نبود. فقط می‌خواست مطمئن شه که جونمیون قراره نسبت بهش درگیر عذاب‌وجدان شه و ازش خجالت بکشه و حداقل پیش خودش شرمنده شه.

با حرکت بعدی هم‌اتاقی زیادی بی‌سروصداش ابروهاش رو بالا داد و بی‌حرکت و درحالی‌که ناخودآگاه نفس‌هاش رو کنترل و حبس کرده بود به جونمیون خیره موند که چسب‌زخم باقی‌مونده توی کیف رو برداشت و یه طرفش رو باز کرد، دست بکهیون رو بین دست‌هاش گرفت و وسط چسب رو روی ناحیه‌ی زخم‌شده گذاشت: اینو می‌ذاری اینجا بعد تیکه‌ی بعدیش رو می‌کَنی که بپیچه دور دستت و نچسبه به هم.

و چسب رو دور انگشت اشاره‌ی بکهیون پیچوند و با دقت به انگشت ملتهبش نگاه کرد: با کاغذ بریده؟ همچین التهابی از تبر هم بر نمیاد. می‌دونم درد داری... من پماد دارم. بذار برات پیداش کنم.

و بی‌هیچ‌حرفی و یا حتی توضیحی و یا حتی نشون‌دادن توجهی به بهت بکهیون از جاش بلند شد تا توی کشوش رو بگرده.

بکهیون خیلی سعی کرد بتونه روی عضلات صورتش کنترل داشته باشه ولی ناخودآگاه لبخند زده بود. جونمیون همون‌طور که روبروی میزش ایستاده بود و توی کشوی بی‌نهایت مرتبش دنبال چیزی می‌گشت گفت: حالا چرا اون پوستر رو گذاشتی زیر متکات؟ قرار نیست شب‌به‌شب اتاقامون رو بگردن بکهیون.

با پیداکردن پماد به‌سمت بکهیون برگشت: ایناهاش...

و همون‌طور که به‌سمت بکهیون برمی‌گشت پرسید: می‌تونم بکهیون صدات کنم دیگه؟

The Hands🎬Where stories live. Discover now