16

2.4K 901 1K
                                    

The Hands

16

هشتم

- ولی بیون بکهیون بود ها.

- تو که ندیدیش تا‌حالا...

جونگین سعی داشت به اینکه اون پسر بیون بکهیون نبود امیدوار باشه و بمونه ولی دستشویی‌رفتن چانیول بیش‌ازحد داشت طول می‌کشید.

- عکسش رو که دیدم... می‌گم خود بکهیون بود.

با دوباره شنیدن صدای یونگی عصبی به‌سمتش برگشت: خیلی خب.

و از جاش بلند شد: می‌رم ببینم کجا مونده چانیول.

تا رسیدن به دستشویی کمتر از دو دقیقه طول کشید و این حتی جونگین رو عصبی‌تر کرد، البته نه به‌اندازه‌ی زمانی‌ که وارد دستشویی شد و تک‌تک اتاقک‌ها رو باز کرد و درنهایت هیچ‌کس به‌جز یه مرد مست غش‌کرده کنار سینک اونجا نبود.

- خیلی خب... بیون بکهیون بود. ولی آخه کجان؟

از دستشویی بیرون اومد تا به‌سمت اتاقکشون برگرده و به این فکر کرد که برگشتن پارک چانیول رو هرگز ندیده که حواسش به آسانسور جلب شد. آسانسوری که می‌دونست مستقیم به سالن رقص متصل می‌شه. آسانسوری که مطمئن بود پارک چانیول حتی برای فرار ازشون، ازش استفاده نمی‌کنه. اون پایین یه‌عالمه آدم بود. محاله.

این همون فکری بود که پارک چانیول چند لحظه قبل از جواب‌دادن به دانشجوی جوانش، بیون، بهش باور داشت. هرچند وقتی بکهیون جلو اومد و دستش رو دور بازوش حلقه کرد و گفت: «بیاید استاد، سخت نگیرید» نفهمید که چطوری چند دقیقه بعد وارد یه محیط بی‌نهایت پر از انسان شد.

بیون بکهیون تا وقتی که از آسانسور بیرون اومد دستش رو از دور بازوی پارک چانیول جدا نکرده بود و حالا که از کشیدنش این پایین مطمئن بود، از مرد بلندتر فاصله گرفت و جلوتر ازش همون‌طور که با ریتم موسیقی حرکات آرومی به بدنش می‌داد، از بین آدم‌ها مسیر خودش رو باز کرد و جلو رفت. البته که وقتی حضور پارک چانیول رو که هنوز تردید داشت پشت سرش احساس نکرد، برگشت و این بار دستش رو چنگ زد و انگشت‌هاش رو بین انگشت‌های درشت کارگردان جوان فرو برد.

پارک چانیول از موقعیت‌هایی که کنترلی روی مسائل نداشت متنفر بود ولی این لحظه تنفر به این دلیل سرش رو پر نکرده بود. داشت به تمام تن‌هایی که بکهیون برای بازکردن مسیرش باهاشون برخورد می‌کرد فکر می‌کرد.

نزدیک به بار، جایی که به‌دلایلی تجمع بیشتر شده بود فشار دستش رو به انگشت‌های بکهیون بیشتر کرد و بکهیون به‌سمتش برگشت، چانیول جلوتر رفت و بکهیون رو پشت خودش کشید، حالا اون کسی بود که مسیر رو راهنمایی می‌کرد.

نور سبز، بنفش و سفید کل سالن دایره‌ای‌شکل با دکوراسیون و طراحی‌ای که حس‌وحال شیشه‌ای‌بودن می‌داد رو پر کرده بود و بکهیون همون‌طور که حتی تلاشی برای کنترل پررنگ‌ترشدن لبخندش نمی‌کرد، خودش رو از پشت به کارگردان جوان چسبوند و علاوه‌‌بر دستی که توی دست بزرگش سفت گرفته شده بود، دست دیگه‌ش رو دور ساعد مرد بلندتر پیچوند و از کنار بازوی چانیول به مسیری که طی می‌کردن نگاه کرد. به‌نظر می‌رسید پشت استادش پنهان شده و این براش بامزه بود.

The Hands🎬Where stories live. Discover now