45

1.4K 571 284
                                    

The Hands

45

بیست‌ویکم

هشدار: مار🤷🏻‍♀️

هنوز نیم ساعت از جلسه‌ی آنلاینی که با شرکت پخش آمریکایی داشت نگذشته بود که احساس کرد باید همین الان تمومش کنه. حضور سهون توی یکی از کادرهای تصویر که با یه پلیور نارنجی نشسته بود و با نیش باز خیره بهش نگاه می‌کرد کلافه‌کننده بود؛ ولی نه اون‌قدری که فکر سوال آخر بکهیون ذهنش رو درگیر کرده بود. احتمالا تنها کاری که می‌تونست خیالش رو از بابت بکهیون آسوده کنه این بود که بره و روی صندلی کنار آکواریوم خوت بشینه و به جلسه ادامه بده.

شاید روز اولی که بکهیون رو دیده بود، قیافه‌ش رو نشناخته بود؛ ولی حالا بعد از این چند هفته که پسرکش رو دوروبر خودش داشت، می‌تونست ادعا کنه که بکهیون هیچ فرقی با بچگی‌هاش نکرده. درنتیجه به‌خوبی می‌شناختش؛ یه‌طورایی مثل کف دست می‌شناختش. انقدر که یک لحظه هم تصور بازشدن آکواریوم خوت، ذهنش رو رها نکرده بود. کاش فقط می‌فهمید چرا انقدر این بچه حرف‌گوش‌کن نبود! البته از پسر کسی مثل جیهون، بیشتر از این هم انتظار نداشت.

- کارگردان!

لهجه‌ی آمریکایی سهون هیچ کمکی به عوض‌کردن لحنش نکرده بود. این لحن رو چانیول به‌خوبی می‌شناخت. بدون اینکه به تصویر دوست قدیمیش در گوشه‌ی صفحه نگاه کنه آروم جواب داد: بله؟

- به‌نظرم حواست پرته.

سهون جدی بود و خب درست هم تشخیص داده بود. یکی دو تا از مسائلی که برای تصمیم‌گیری مطرح شده بود، چیزهایی بودن که پارک چانیول معمولا به سبک خودش انجام می‌داد؛ با این ‌حال هیچ اظهارنظری نکرده بود. چانیول هم می‌دونست که بی‌حواسیش احتمالا به چشم بقیه اومده. هرچند توضیحی نداد و یا عذرخواهی نکرد. فقط کوتاه گفت: این‌طور نیست.

جمله‌ش کامل نشده بود که صدای فریاد جیغ‌مانند بکهیون باعث شد چشم‌هاش رو کلافه ببنده. یک ثانیه طول کشید تا بعد به‌سمت میز خم شه و بعد از تکیه‌دادن هر دو آرنجش به لبه‌ی میز، دست چپش رو به صورتش بکشه: درسته. فکر کنم باید برم.

برای چند لحظه سکوت عجیبی جلسه‌ی آنلاین رو پر کرد. خیلی زود یکی از تهیه‌کننده‌های آمریکایی پرسید: صدای جیغ بود؟

سهون بلند و هیجان‌زده زیر خنده زد: واو! تو اینترنت خونده بودم که احتمال داره یه قاتل سریالی باشی چانیول پارک! فکر کنم یکی از قربانی‌هات داره درمیره.

چانیول دهنش رو برای جواب باز کرد که صدای جیغ بعدی بکهیون باعث شد بدون اینکه حرفی بزنه دست راستش رو جلو ببره و لپ‌تاپ رو محکم ببنده و از جاش بلند شه. کافی بود بلایی سر بکهیون اومده باشه تا سر خوت رو قطع کنه! شاید باید همون موقعی که احساس کرد بکهیون زیادی راجع‌بهش کنجکاوه این کار رو می‌کرد. امیدوار بود در آکواریوم هنوز بسته باشه و این فریادها فقط از ترس حمله‌های نادر خوت به دیوار شیشه‌ای خونه‌ش باشه.

The Hands🎬Where stories live. Discover now