08

2.3K 884 679
                                    

The Hands

08

سوم

کیم جیسو، یکی از تدوینگرهای ارشد استودیوی فیلم‌سازی پارک، درحال ردشدن از طبقه‌ی مدیریت بود که با دیدن خیرگی مینسوک به در اتاق چانیول، سرعت قدم‌هاش رو آروم‌آروم کم کرد تا درنهایت کنارش بایسته. با دیدن نگاه متمرکز کیم مینسوک روی در جیسو هم به‌سمت در برگشت و نگاه کوتاهی انداخت: چیز خاصی روی در هست؟

مینسوک چیزی نگفت، جیسو چشم‌هاش رو ریزتر کرد و با ملایمت بامزه و خاصی پرسید: پارک چانیول دوباره تخریبت کرده؟

مینسوک که بیشتر از پنج دقیقه بود نگاهش رو متعجب به در اتاق چانیول دوخته بود و به بسته‌بودنش فکر می‌کرد، به‌سمت جیسو برگشت و با بهت گفت: کیم ­جیسوشی یه نفر با پارک چانیول توی اون اتاقه.

جیسو با ابروهای بالارفته و گیج، نگاه کوتاهی به در انداخت و دوباره به‌سمت مینسوک برگشت: اوه؟ خب این که چیز عجیبی نیست.

مینسوک سرش رو دو بار بالاوپایین کرد و گفت: نه تا وقتی که یک ساعت طول بکشه!

این بار جیسو هم با دهن باز به‌سمت در برگشت و حتی دستش رو جلوی دهنش گرفت: باورنکردنیه!

مینسوک هم نگاهش رو از جیسو گرفت و دوباره به دری که انتهای راهروی طبقه‌ی اصلی بود نگاه کرد: آره، باورنکردنیه.

و به پسر دانشجویی فکر کرد که تونسته بود یک ساعت توی اتاق پارک چانیول باقی بمونه، اون‌ها حتی هنوز به آتلیه برای عکاسی نرفته بودن و این یعنی داشتن حرف می‌زدن؟ پارک چانیول بلد نبود حرف بزنه! داشتن چی‌کار می‌کردن؟ به هم خیره بودن؟ مینسوک واقعا پر از سوال بود و به‌هیچ‌عنوان فکر نمی‌کرد بتونه براشون به جواب برسه چون باوجوداینکه زمان طولانی‌ای رو با این کارگردان کار کرده بود، ولی هنوز نمی‌تونست ادعا کنه چیزی رو در ارتباط باهاش می‌دونه.

چند متر جلوتر، انتهای راهرو، پشتِ در تیره، توی اتاق نیمه‌تاریکِ پارک چانیول که باوجود نزدیک‌شدن به غروب هنوز اقدامی برای روشن‌کردن چراغ‌ها نکرده بود، بکهیون برای بار دوازدهم قرارداد رو خوند. نه چون نمی‌فهمید یا اصلا بهش اهمیت می‌داد، چون نمی‌دونست وقتی قرارداد رو خوند و امضا کرد و تموم شد باید چی بگه یا چی‌کار کنه و فعلا نمی‌خواست از دفتر پارک چانیول بیرون بره. فعلا داشت با بودن اینجا حال می‌کرد.

پارک چانیول هم انگار به حضورش کوچک‌ترین اهمیتی نمی‌داد. پشت میزش نشسته بود و حرکتِ پرسرعت انگشت‌های دستش روی کیبورد صدای خاصی رو توی اتاق منعکس می‌کرد. به نظر می‌رسید بی‌وقفه چیزی می‌نویسه و توجهی به حضور یه آدم اضافه توی اتاقش نداره. به‌حدی‌که وقتی بکهیون احساس کرد باید از بودنش اینجا سواستفاده کنه و یه عکس برای اینستاگرامش بگیره و از بدشانسیش شاید، گوشیش روی حالت صدادار بود و صدای چیلیک دوربین کل اتاق رو پر کرد، بازهم پارک چانیول حرکتی به خودش نداد. بکهیون متعجب بود که آیا این مردِ به‌ظاهر مشهور اهمیتی به اینکه ازش عکسی گرفته بشه نمی‌ده؟ هرچند بکهیون از نمای زیبای خیابون از پنجره‌های بزرگ پشت اون میز بلند و شیشه‌ای عکس گرفته بود ولی یعنی پارک چانیول نمی‌خواست یه کوچولو گردنش رو تکون بده و مطمئن شه بکهیون از خودش عکس نگرفته؟

The Hands🎬Where stories live. Discover now