part4

676 146 31
                                    

به عقب برمیگردم و جیمین و میبینم که پشتش و کرده بهم و داره میره سمت نیمکت‌های کنار دیوار.
به خودم نگاهی میکنم و تازه میفهمم تنها تنها وایسادم وسط و مثل اسگلا به ترن نگاه میکنم. سمتش میرم و یکم با فاصله ازش میشینم. خم شده و آرنجش رو روی زانوهاش قرار داده. مستقیم به روبه‌روش نگاه میکنه و زاویه فکش بد تو دیده. این مرتیکه چرا انقد جذابه؟ فقط حیف مثل خر فقط جفتک میندازه و مهربون نیست.
- خرِ جذاب.
سمتم برمیگرده و یک تای اَبروش و بالا میده.
- الان مثلا تعریف کردی ازم؟
چشم‌هام گرد میشن و با دستم جلوی دهنم و میگیرم. اه بلند گفتم؟ خاک تو سرم.
دستپاچه میشم.
- کی؟ چیشده؟
نیشخندی میزنه و دندون‌های سفیدش و در معرض دیدم قرار میده. چه دندون‌هایی داره این. لعنتی از کل زندگیم قشنگ‌تره.
دوباره به رو‌به روش خیره میشه و من به آسمون نگاه میکنم. چه سوتی وحشتناکی دادم. زیرلب به خودم فحش میدم و آیگو چرا من انقدر خرم آخه؟ پوفی میکشم و سرم رو برمیگردونم سمت راستم. با دیدن پسر بچه‌ای که بستنی صورتی رنگ قیفی و داره میخوره و از همین‌جا میتونم حس کنم توت فرنگیه دهنم آب میوفته. پدرسگ چطوریم میخوره دلم خواست.
-میخوری؟
متعجب سمت جیمین برمیگردم و با چشمای گرد و اخم‌های تو هم میپرسم: چیو؟
ابروش و بالا میندازه.
-بستنی.
یک طوری نگام میکنه که قرمز میشم و به خودم لعنت میفرستم که چرا انقد ذهن منحرف و خرابی دارم.
-آ..آره.
سرش رو تکون میده و به تکیه‌گاه نیمکت تکیه میده.
- خب برو بخر.
پشمام میریزن و به اون که داره دستش رو رو لبش میکشه تا نخنده چشم‌غره میرم.
زیرلب میگم: هه هه بامزه.
از جام بلند میشم و وقتی دارم از کنار پسربچه رد میشم فحشی زیرلب نثارش میکنم. تو صف وایمیستم و وقتی نوبتم میشه با ذوق پولم و میدم تا بستنیم و بگیرم. واسه جیمین بگیرم؟ با یادآوری حرکتی که روم زد و به طرز فجیهی قهوه‌ایم کرد اخمی میکنم.
- غلط کرده خودش برای خودش بگیره.
گرمم میشه و بافتم رو در میارم و روی دستم میندازمش. بستنی و میگیرم و همینطوری که با لذت لیس میزنم بهش عقب گرد میکنم.
با تنه محکمی که بهم میخوره بستنیم چپه میشه و چیزی نمونده تا بیوفته که محکم میگیرمش.
- یاااا مگه کوری؟
سرم و بالا میارم و با دیدن پسر قد بلند و هرکول هیکل رو‌به‌روم کرک و پر برام نمیمونه. این آدمه یا گاو؟ چرا انقدر گنده‌س؟ میخوام بی حرف از کنارش بگذرم که به عقب هلم میده.
- با کی اونطوری حرف زدی جوجه؟
این مرتیکه به من گفت جوجه؟
اخم میکنم و دوباره تهیونگ خر درونم خودش و نشون میده.
- جوجه باباته.
یک قدم نزدیک تر میاد و وقتی سایه‌ش روم میوفته به گه خوردن میوفتم. الان این هرکول بزنه لهم کنه چیکار کنم؟
به گردنم نگاهی میندازه و لبخند مزخرفی میزنه.
- نه جوجه تویی! اتفاقا خیلیم سفیدی.
چشمش رو بازوم و ترقوه‌م میچرخه و باعث میشه از نگاهش بلرزم. یک قدم جلو‌تر میاد و تقریبا میاد تو حلقم که دستی دور گردنم حلقه میشه.
- مشکلی پیش اومده؟
به جیمینی نگاه میکنم که مستقیم زل زده به پسره و اخم کرده(ای جان تو فقط اخم کن جیگر‌)
پسره عقب میره و زل میزنه به جیمین.
- تو فضولی؟
جیمین نزدیک میره و سرش و میبره جلوتر.
- آره مشکلی داری؟

[Jimin]
مستقیم به چشم‌های گرگ رو‌به‌روم خیره میشم و دندون نیشم و نشونش میدم. چشم‌هاش گرد میشن . قدمی عقب میره.
به گردنش نگاهی میکنم و لبخندی میزنم.
- هوم چه گردن سفیدی‌ام داری!
پوزخندی میزنم به اونی که با اخم بهم خیره شده و از رگ برجسته رو گردنش معلومه داره حرص میخوره.
- بزن به چاک.
دندون‌هاش رو روی هم میسابه و عقب میره.
سمت تهیونگ برمیگردم و با دیدن اینکه داره بستنیش رو میخوره میخوام بزنم لهش کنم‌. من الان به خاطر اینکه یک گرگ قورتش نده اومدم جلو الان داره با خیال راحت بستنی میخوره؟
وقتی نگاه خیره‌م رو میبینه سرش رو تکون میده‌
- خوب کردی حال اون هرکول و گرفتی. حیف دستم بستنی بود وگرنه صورتش و خرد میکردم.
پوکرفیس بهش نگاه میکنم. این چرا انقد پرروعه آخه؟
بستنی که کنار لبش مالیده شده رو با انگشت پاک میکنه اما هنوز یکم باقی مونده.
- میخوری؟
حواسم به اون تیکه صورتشه که بستنی مالیده شده و اخم میکنم.
- چیو؟
نیشخندی میزنه و به بستنی اشاره میکنه.
-بستنی و دیگه.
تازه حواسم میره سمت اینکه حرف خودم و به خودم برمیگردونه. چشم غره ای بهش میرم و سمت نیمکت حرکت میکنم. پسره کیوت با اون بستنی خوردنش کم مونده بود خودش و به باد بده. لبخند محوی میزنم و روی صندلی میشینم.
_________________

you are for me|minvWhere stories live. Discover now