با شنیدن صدایِ نوتیفیکشن از توی گوشیش نگاهش رو از سقف گرفت و با لب های آویزون نگاهی به پروفایل کسی که بهش پیام فرستاده بود انداخت.
سرش رو محکم توی بالشت فرو کرد و جیغِ خفه ای کشید. 'چه وقت سوتی دادنه جونگکوک؟'
با خودش گفت و سرش رو از بالشت بیرون آورد و به صفحه چتشون دوباره نگاه کرد و نفس عمیقی کشید 'نزار فکر کنه روش کراش داری!'لب هاش رو جمع کرد و سعی کرد موضوعی بیاره وسط تا استرسش رو پنهان کنه.
YOU ARE READING
𝗟𝗼𝗻𝗴 𝗛𝗮𝗶𝗿𝗲𝗱 𝗕𝗼𝘆 | 𝖵𝗄𝗈𝗈𝗄
Fanfictionپسرِ مو بلند | 𝖫𝗈𝗇𝗀 𝖧𝖺𝗂𝗋𝖾𝖽 𝖡𝗈𝗒 -کامل شــده- همه چی از اونجایی شروع شد که دال، پسرِ ۵ سالهی کیم تهیونگ، با دیدنِ موهای بلند و آبیِ پسری، اون رو "مامان" صدا زد و این بود اولین دیدارِ اون پسرِ مو بلند و تهیونگی که کلِ زندگیِ بعد از جدای...