قلبِ آبیِ من

11.9K 1.4K 641
                                    

چشم هاش رو از دردِ دستش باز کرد و اولین صحنه‌ی تاری که دید ، یک کله‌ی مشکی که روی سینه‌ و دستش بود و باعثِ گرفتگی عضلاتش شده بود!

آهی کشید و سعی کرد آروم دستش رو از زیر اون سرِ سنگین دربیاره!

بعد از چند دقیقه که ویندوزش بالا اومد ، چشم هاش گشاد شدن و با شرم و کمی هیجان ، دندون های بزرگش رو محکم توی لب پایین فرو کرد!

دوتا دست هاش رو آروم روی صورتش فشرد و با یادآوری حرف های آخرِ شبش ، جیغِ کوتاه و خفه ای کشید و بعد دست هاش رو پایین آورد و نفس عمیقی کشید!

باورش سخت نبود که انقدر بی شرم و حیا شده باشه! چون جونگکوک واقعا این مدلی بود... اما نه برای اون مرد!

آب دهانش رو قورت داد و نگاهش رو پایین آورد و به صورتِ آرومِ تهیونگ که غرق در خواب روی سینه‌ش ، دقیقا روی قلبش دراز کشیده بود ، نگاه کرد.

لبخندی زد و با چشم های براقش سرش رو با کنجکاوی پایین تر آورد و حالا تونست ، اخمِ ریزی که بین ابروهاش بود رو ببینه و قطعا بخاطر نورِ آفتابی بود که مستقیم تو صورتش میخورد!

انگشت های سفید و باریکش رو سمتِ موهای مشکیش که روی پیشونیش افتاده بود ، برد و کنارشون زد و با نیشِ باز به صحنه‌ی زیبای مقابلش زل زد.

دروغ بود اگر میگفت از اول که اون مرد رو دیده بود ، روی جنتلمنی‌ش کراش نزده!
ولی این حسی که الان داشت ، جوری که وزنِ سنگینش روی سینه‌ش افتاده بود و کمی اذیتش میکرد اما اون بهش اهمیت نمی‌داد ، چی بود؟!

این حسی که الان نگرانِ درد بدن و اذیت شدنِ تهیونگ بخاطر موقعیت و لباس های نامناسبش برای خواب بود ، چی بود؟!

آب دهنش رو دوباره با صدا قورت داد و دستش رو توی موهای تهیونگ برد و پوستِ سرش رو با سر انگشت هاش ماساژ داد و بعد از چند دقیقه تونست صدای تکون خوردنِ تهیونگ رو حس بکنه.

چشم هاش ترسیده ، گشاد شدن! حقیقتا به این بخشش فکر نکرده بود!

سرش رو با گردن درد بلند کرد و اخمی از شکستنِ قولنج گردنش کرد.

با دیدن چهره‌ی ترسیده‌ی جونگکوک و آنالیزِ موقعیتشون ، چشم های اون‌هم به اندازه‌ی جونگکوک گشاد شدن و بعد سعی کرد هرجور که شده از روی پسر بلند بشه!

اما بلند شدنش مساوی شد با گیر کردنِ پاش به پای جونگکوک و افتادنِ دوباره‌ی روش! همونطور که صورتش توی گودیِ‌ گردنِ سفیدش فرو رفته بود ، خنده متظاهرانه و مسخره ای کرد و بعدش جونگکوک هم با همون حالت خنده ای کرد و بعد جفتشون ساکت شدن.

جونگکوک با برخورد نفس های گرمِ تهیونگ به گوش و گردنش ، چشم هاش رو روی هم فشرد و لب هاش رو گزید.
_ت-ته؟

𝗟𝗼𝗻𝗴 𝗛𝗮𝗶𝗿𝗲𝗱 𝗕𝗼𝘆 | 𝖵𝗄𝗈𝗈𝗄 Where stories live. Discover now