نیپل صورتی

15.2K 1.7K 976
                                    

_من میخوام بلم!
دال یک پاش رو محکم روی زمین کوبید و با حرص به تهیونگی که پا روی پاش انداخته بود و درحال خوندنِ کتابی بود نگاه کرد.
_آپاا!؟

با نگرفتن جوابی از جانب پدرش بغضش گرفت و به تهیونگ نزدیک شد و بازوش رو گرفت و تکون داد و با صدای لرزونش گفت:
_ددی تلوخدا!

نیم‌ نگاهی به پسرِ لجبازش که از صبح درحال نق زدن بود انداخت و دوباره نگاهش رو به کلمات توی کتابش داد!

دال چشم غره ای بهش رفت و دماغش رو بالا کشید و روش رو اون ور کرد و پشت به پدرش ایستاد و با صدای تقریبا بلندی گفت:
_حالا که اینطول میکنی... به کوکو خلگوشه میگم اون منو ببله! بابای بی ادب!

تهیونگ با شنیدن اون حرف بدون اهمیت به فحشی که دال بهش داده بود تکیه‌ش رو از صندلی گرفت و کتابش رو بست و روی میز ناهارخوری کنارش گذاشت.
_میخوای با جونگکوک بری؟!

دال همونطور که دست به سینه با حالت بامزه ای پشت بهش وایساده بود ، سرش رو برگردوند و با چشم های ریز شده‌ش به پدرش زل زد.
_آله معلومه که میخوام با کوکو بلم!

نمیدونست چرا ، اما بی دلیل با این حرف نرم شده بود تا دال رو به رودخانه هان ببره!

دستش رو به صورتش کشید و کمی چشم هاش رو مالش داد تا خستگیش ازبین بره.
_برای چی میخوای بری اونجا آخه بچه؟

دال که متوجه این شده بود که انگاری پدرش قصد داره ببرتش یک مرتبه برگشت و به تهیونگ با ذوق زل زد.
_میخوام بلم گایگ سواری!

چون تاحالا این کلمه رو از پسرش نشنیده بود تعجب کرد و با چشم های گشادش درخواست کرد تا دوباره حرفش رو تکرار کنه:
_چی سواری؟

با چشم های گردش و لب های قنچه شده‌ش که سعی داشت باهاش درست اون کلمه رو تلفظ کنه به پدرش نگاه کرد و چند بار کلمه‌ی 'ق' رو تلفظ کرد که در آخر شد همون 'گ'!

تهیونگ خنده ای به بامزگی پسرش کرد و با گرفتن دستش اون رو روی پاهاش نشوند و دست هاش رو دور کمر ظریفش حلقه کرد.
_منظورت قایق سواریه کوچولو؟

دال پوفی کشید و سرش رو تند تند تکون داد و بعد با ذوق گفت:
_خب پس میلیم؟

سرش رو کج کرد و بوسه ای روی لپ برآمده دال کاشت و ازش جدا شد و به چشم هاش نگاه کرد.
_آره میریم!

خنده بلندی سر داد و دو دستش رو محکم بهم کوبید ، چشم های بزرگ دال موقع ذوق کردنش و لب های قنچه‌ش تهیونگ رو به این فکر میورد که: 'نکنه دال پسرِ جونگکوکه!'

_______________

آب دهانش رو قورت داد و با محکم تر فشردنِ دست دال و درست کردنِ پیرهنِ سیاه سفیدش ، دستش رو روی زنگِ واحدِ ۱۲ فشرد.

𝗟𝗼𝗻𝗴 𝗛𝗮𝗶𝗿𝗲𝗱 𝗕𝗼𝘆 | 𝖵𝗄𝗈𝗈𝗄 Where stories live. Discover now