قسمت هشتم: التماس خانم پارک

2K 599 274
                                    


دیدم ووت ها قسمت قبلی تو چند ساعت خیلی خوبه، برای جایزه، این قسمت رو هم آپ کردم 😇😇.
امیدوارم که از خوندنش لذت ببرید و خب .... 😈😈

-------------- ⁦\(◎o◎)/⁩⁦ヽ(。◕o◕。)ノ.⁩

همه همیشه فکر میکنن خانم پارک یه هیولای خشنه، ولی اینطور نیست! اون کنار تمام سختگیری هایی که همیشه داشته، یه مادر بوده که مراقب پسرش بوده. درست یا غلط، مهم نیست، اون با دیدگاه خودش پسرش رو تربیت کرده! مثل همه ما! گاهی سختگیری کرده و گاهی باج داده، ولی چیزی که براش همیشه مهم بوده این بوده که پسرش، پسر خوب و مسئولیت پذیری باشه! خیلی جاها اشتباه هم کرده ولی مگه ماها بدون اشتباهیم؟

اون هم مثل تموم مادرها، وقتایی که چانیول مریض میشده، تا صبح بالای سرش بوده و مراقب بوده که تبش بالا نره، وقتایی که بچه ش ناراحت بوده، توی خلوتش گریه کرده و همه چیز، همیشه عادی بوده! هرچند این عادی بودن، برای خیلی ها غیر عادی بوده چون به هر حال نمیتونیم منکر این بشیم که اونها، پارک هستن!

شب، وقتی صدای ناله چانیول رو از اتاق شنید، سریع به اتاقش رفت و وقتی دید پسرش تب کرده و داره تو خواب ناله میکنه، نگران کنارش روی تخت نشست و دست روی پیشونیش گذاشت. تبش بالا بود و کم کم داشت هذیون میگفت! شاید هر کسی بود، تو اون لحظه استرس میگرفت و دست و پاش رو گم میکرد، ولی خانم پارک، با اینکه قلبش داشت توی دهنش میزد، خیلی آروم موبایلش رو برداشت و شماره دکتر رو گرفت و ازش خواست که بیاد. بعد هم با یه هوله، سعی کرد تب چانیول رو پایین بیاره.

دکتر که رسید، تب چانیول به 41 درجه رسیده بود و نگران کننده بود. چند ساعتی دکتر و پرستار بالای سرش بودن تا تونستن همه چیز رو اوکی کنن و تبش رو بیارن پایین. حدود ساعت 5 صبح بود که چانیول چشماش رو باز کرد و خانم پارک، گونه ش رو نوازش کرد و گفت:"خوبی پسرم؟"

چانیول با صدای گرفته گفت:"مامان، من بکهیون رو میخوام."

خب، این حرف براش خیلی سنگین بود. هیچ کس هیچ وقت نمیدونست اون زن چرا از بیون بکهیون متنفره! جز خودش و اینکه بخواد پسرش رو به بکهیون ببازه، براش سخت تر از از دست دادن کل پولهاش بود! چون لعنت بهش، پول چه اهمیتی داشت وقتی که دیگه پسرش رو از دست میداد! حتی اینکه چانیول بخواد با یه قبیله دیگه ازدواج کنه هم براش مهم نبود، چون اون پشت پسرش وایمیستاد و عروسش رو به قبیله میاورد! ولی بیون بکهیون! اون رو نمیتونست بپذیره!

به چانیول نگاه کرد و گفت:"تو تب داری چانیول."

چانیول لبهاش رو با زبون خیس کرد و گفت:"مامان تک تک اعضای وجودم بکهیون رو میخوان. میشه بکهیون رو بهم بدی؟"

خانم پارک از درون گریه میکرد ولی سعی کرد ظاهرش رو آروم نشون بده و گفت:"پسرم شاید بکهیون تو رو نخواد! اون مارک شده ست!"

Alpha + Omega = WE (Completed)Where stories live. Discover now