part18(پایان)

465 87 53
                                    

با باز شدن در خانه و وارد شدن ژان به خانه ... وانگ ییبو مانند بچه هایی که مادرشان بلاخره امده است ... به طرف ژان دوید و محکم بغلش کرد

+خفه شدم

-دلم برات تنگ شده بود

+ییبو ؟ من فقط یک ساعت رفته بودم دنبال کار های شرکت

-چرا ؟

ییبو با ژانی که در بغلش بود به طرف کاناپه رفت و نشست و ژان رو مجبور کرد روی پاهایش بنشیند

+نمیدونم نه میدونم .... رفتم ببینم از یان خبری دارن یانه

-یان ..... مثل پدرش یه عوضی

+ناراحت شدم

-چرا ؟

+خودم هم دلیلش رو نمیدونم انگار چیزهایی بوده که من ازش خبر ندارم و یان ... حس میکنم کسی نیست که ازش دیدم ... انگار ... نمیدونم چه حسیه ... هی بهم میگه اون از همه مظلوم تر بود

-پیدایش کردی ؟

+نه ... نمیدونم کجا غیبش زده اون روز که ازش خداحافظی کردم غیب شد ....

-خب برو به همون خونه

+رفتم ... ولی از خونه چیزی نمونده بود ... سوخته بود

- خب پس الان حتما داره خوش میگذرونه دیگه ... کسی هم دنبالش نمیگرده

+شاید ؟

-بیخیال ژان .... خنگ که نبود ... احتمالا برای راحت فرار کردن این کار رو کرده به هر حال کمتر از اعدام که مجازات نداشت

+هوم ... احتمالا حالش هم خوبه

"اره ژان ... برای اولین بار واقعا حالم خوبه پس دیگه دنبالم نگرد "

ییبو سرش رو در گردن ژان فرو برد

-چرا z.p.w ؟

+نمیدونم ...‌ روی یه برگه نوشته شده بود پس منم اسم شرکت رو این گذاشتم ... به نظرت مخفف چی هستند ؟

" ژان ژان این مخففی که من برات نوشتم ممنون که انتخابش کردی .
z=zhan
p=power
w=why
ژان ژان .... من دیگه باید برم گرچه منو نمیبینی ولی من همیشه برات همون یانی که بهت وابسته شد خواهم بود "

-نمیدونم

+تو چی میدونی ؟

-اینکه تو نشستی روی پام روی عضوم من بعد این همه سال میخوام بخورمتتتت

+تلاش نکن عزیزم چون نمیتونی مرد به این بزرگی رو بخوری

-من میخورمت میزارمت لای نان و میخورمتت یام یام

+وانگگگگ یییبوووو تو ادمی

-خیر

+میدونستم تو فرشته ی منی

-اوه .... لاس زنیم کم اورد

+روی تخت جبران کن عزیزم

-صدر در صد ...

power(bjyx)✔️Where stories live. Discover now