دانش آموز صادق

325 73 3
                                    

از دیدگاه تهیونگ:
از جام بلند شدم و خودمو نماینده کلاس-کیم تهیونگ معرفی کردم و به معلم جذابم
یه سالم نظامی دادم که باعث خنده همه شد. سوکجیین سنسی نگاهم کرد و یه
لبخند کیوت و ناز بهم تحویل داد که باعث تولد پروانه های توی شکمم شد.
البته من یه نماینده خود منتخب بودم ولی با این وجود هیچ کسی اعتراضی نکرد
و حتی سوکجین سنسی هم قبول کرد. واقعا از نامجونی هیونگ و بقیه ممنون
بودم. متوجه شدیم که سه ماه دیگه برنامه تحصیلیمون تمومه.
من دانش اموز خوبی بود ولی مشکلم این بود که همه فن حرف همشون بودم
اما استادشون نه. یونگی هیونگ تو ادبیت کره عالی بود, منم توش خوب بودم.
جونگکوکی توی موسیقی و هنر خیلی خوب بود و من نسبت به اون دوم بودم.
جیمینی توی یوگا عالی بود, من سعی کرده بودم ولی بوتم درد گرفته بود
جونگکوکی و هوسوک هیونگ توی ورزش مهارت زیادی داشتن در حالی که من
نسبتا خوب بودم. واقعا خسته شدم هرچقدر به این که تو چه چیزی میتونم واقعا
سوکجین سنسی رو باهاش تحت تاثیر قرار بدم. نامجون هیونگ بهترین بهترینا
توی ریاضی و علوم بود درحالی که درواقع من توی ریاضی افتضاح بودم اما
خوب توی علوم.
زمانیم که صدای اون زنیکه شیطانی, سولبینو شنیدم که میخواد بهمون علوم
درس بده کل علاقمو توی این موضوع از دست دادم.
روز اول کارمون تموم شد. نصف زمان به سوکجین سنسی زل زده بودم و نصف
دیگش سعی داشتم با جواب دادن تحت تاثیر قرارش بدم.

زمانی که نیمکت پشتی رو, همون جونگکوکی و جیمینی رو بخاطر چت سر
کلاس سرزنش کرد واقعا خوشحال شدم.
سر ورزش صورتم مثل یه گوجه قرمز میشد زمانی که کمرمو برای کمک به
انجام تمرینای کشسانی لمس میکرد.
روز بعد تقریبا یک ساعت زودتر اومدم سر کالس و میز معلم رو تمیز کردم و
نشستم ددرحالی که داشتم یه اهنگ رمانتیک رو میخوندم.
یونگی هیونگ نامجون هیونگ و هوسوک هیونگ تقریبا نیم ساعت بعد اومدن و
شوک شدن وقتی دیدن دارم تخته رو پاک میکنم.
"اوه! تهیونگ وظیفتو خیلی جدی گرفتی" هوسوک هیونگ گفت.
عینکمو زدم و سعی کردم سرخی صورتمو پننهان کنم.
"آه نه این هیچی نیست.فقط_" حرفم با ورود جیمین و جونگکوک به کالس با
همدیگه نصفه موند. اره, اونا قرار میزاشتن ولی مجبور بودند همیشه نشونش
بدن؟
دقایقی بعد, قلبم داشت از قفسه سینه ام در میومد با دیدن ورورد مرد قد بلند جذاب
که داشت مستقیم به منی که کنار میز معلم ایستاده بودم نگاه میکرد. خداروشکر
هوسوک هیونگ صدا زد و منو از حالت منجمد فیس تو فیس با سنسی جذابمون
بیرون کشید.

-🅂🄴🄾🄺🄹🄸🄽 🅂🄴🄽🅂🄴🄸"🄿🄴🅁 🅃🅁🄰🄽🅂🄻🄰🅃🄴"Where stories live. Discover now