راوی سوم شخص(تمرکز روی تهیونگ)
تهیونگ خودش رو انداخت روی تخت و از جونگکوک پرسید:
_چرا خودت نمیری اینا رو بهشون بگی؟جونگکوک سرش رو روی میز مطالعه گذاشت و گفت:
_نمیتونم._چرا اصلا کمکم میکنی؟
_من کمکت نمیکنم. من...
صدای فریادی اومد: "پسرهی گوه عوضی بیا اینجا ببینم. همین الان."
تهیونگ به سمت پسر دیگه رفت تا دستش رو بگیره هرچند جونگکوک سریعتر بود و اجازه نداد._بـ بابام. جونگکوک باید قایم شی. قبل از اینکه بیاد و ببینتت قایم شو.
صدای قدمای پدرش نزدیک شد. سریع به سمت کمدش رفت و درش رو باز کرد.
_برو توی این. هیچ صدایی ازت درنیاد.
جونگکوک بعد از یکم مکث، سرش رو تکون داد و واردش شد. ته در رو بست و پشت میز مطالعهش نشست و با برداشتن اولین کتابی که دستش بهش رسید، خودش رو مشغول خوندن نشون داد.
پدر تهیونگ در رو با شدت باز کرد و پسر رو محکم گرفت و پرت کرد روی زمین. بهش مشت میزد و تکرار میکرد:
_تو گیای؟ از مدرسه اخراج شدی؟ پسرهی آشغال.وقتی کمربندش رو درآورد پسر به التماس افتاد.
_بابا بـ بـ ببخشید من...ضربه اول
تهیونگ گریه کرد.
_جیمین دوستت نبود. دوست پسرت بود.
ضربه
_آوردیش خونه و گفتی همگروهی تکلیفته.
ضربه
_تو گیای
ضربه
_تو ننگی
ضربه
_برو خودتو از صخره پرت کن پایین
ضربه
_حال به هم زن
ضربه
_یه ماهه اخراج شدی. چطور جرئت کردی ازم مخفی کنی حرومزاده
ضربه
_بـ بـ بابـ بابا... ببـ ببخشیـ ببخشید
_جرئت نکن صدام کنی بابا. من بابای خونیت نیستم.
ضربهضربه
پدرش اینقدر زدش تا خودش خسته شد.
و تهیونگ آرزو کرد ای کاش جونگکوک توی کمد خوابش برده باشه یا هیچکدوم اینا رو نشنیده باشه.(تمرکز روی افسر کیم)
چانیول و جکسون سلام نظامی دادن و یه فلش رو روی میزش گذاشتن.
جکسون:
_فیلمای ضبط شده دوربین مداربسته محوطه پارکینگ دبیرستان هنر.افسر کیم فلش رو به لپتاپ زد و فیلما رو پلی کرد.
YOU ARE READING
Schizophrenia?
Fanfictionروانپزشک پرسید: _"اون پسر" اینجاست تهیونگ؟ _بگو نه. حتی به "اون" نگاه هم نکردم. فقط دستوری که داد رو انجام دادم _نه. [سد اند] هشدار: همونطور که از اسم فیک مشخصه، اختلال روانی اسکیزوفرنی بخش بزرگی از این داستانه پس مسئولیت خوندنش با خودتون روند...