زندگی یا مرگ ؟!

1.5K 161 17
                                    

کوک
__ __ __ __ __ __ __ __
زندگی یا مرگ ، نفس کشیدنم یا مردنم چه فرقی باهم دارن ؟! زندگی کردنم بدتر از مردنمه نه تنها عذاب میکشم بلکه باعث نابود شدن دیگران میشم نابود شدن رابطه ها ، نابود شدن انسان ها و..
دوباره به کاغذ تهدیدی که توی دستم بود نگاهی انداختم مطمئنن این بهترین کاره مردن !!
قبل اینکه تهیونگ برگرده باید کار رو تموم کنم  ، کاری رو که میخواستن انجام میدم خودکشی ! به تلویزیون اتاقم نگاهی کردم و پوزخندی زدم تا چند لحظه ی دیگر  قراره شاهد اتفاقاتی باشیم "جئون جونگکوک همان نویسنده ی معروف مخفی مرد !"
..
.....
...
.....
با جای شلیکی که خون ریزی میکرد به شهر نگاهی انداختم تا حالا انقدر از بالا ندیده بودمش چقدر ما ادما کوچیکیم چطوری تو این شهر به لین بزرگی گم نمیشیم چطوری راه ها رو خیلی راحت حفظ میکنیم ..این لحظات اخرم بود زندگی به عنوان جئون جونگکوک یه امگای بدبخت ، بدشانس ، بی عرضه ، به درد نخور باید منتظر میموندم کم کم ادما داشتن میومدن با گوشیایی که در حال فیلم برداری بودن اما هنوز زود بود باید میومد باید میومد جی سوک .
چند نفر ادم به انبوهی از جمیعت تبدیل شدن بوی خونم اطرافم رو گرفته بود بوی اهن ! دلم برای ویجونگم خیلی تنگ شده کاشکی میشد برای اخرین بارببینمش رایحش رو تنفس کنم کاشکی میتونستم بغلش کنم موهای لختش رو نوازش کنم کاشکی میتونستم کاشکی ..کاشکی ولی این کاشکی ها تمومی ندارن روزی رمانایی که الان وجود ندارن رو شروع کردم تا این زندگی رو با پایان خوشی تموم کنم اما نشد رمانا سوختن و محو نابود شدن مثل زندگیم چی میشد منم زندگی ارومی داشتم با خانوادم الفام تولم چرا باید من ..من این سختی ها رو تحمل کنم چرا ؟! چرا ؟! این زندگی این رمان اینطوری تموم میشه ..با مردن من با مردن جئون جونگکوک همچی درست میشه الفام و تولم کنار هم با شادی زندگی میکنن جی سوک دست از سره زندگیم برمیداره شاید هم شاید یونگی و جیمین هم بالاخره باهم باشن و عشقشون ، پیوند عشقیشون دوباره اونارو بهم  متصل کنه ، اهه عشق ..عشق دردی که درمون نداره ..ما انسان ها با اینکه میدونیم عشق چیه ..با اینکه میدونیم قراره سرش بسوزیم قراره درد بکشیم با اینکه میدونیم ممکنه این عشق شکسته بشه و مارو هم بشکنه باز درگیرش میشیم ..وقتی بچه بودم فکر میکردم عشق یه چیز خیلیی شیرینه فکر میکردم زندگی همه مثل زندگی توی رماناست یادمه اون زمانا رمانای زیادی میخوندم که همشون پایان خوشی داشتن .. اینکه امگا و الفا باهم ازدواج میکنن بچه دار میشن ، اینکه امگا عاشق الفاش میشه و به عشقش میرسه و باهم همه ی مشکلات رو شکست میدن و... اما زندگی واقعی این نیست حداقل برای من نیست ! سره عشق انسانهای زیادی نویسنده شدن نویسنده ی احساساتشون ، نویسنده ی عشقشون ، نویسنده ی رویاهاشون و... با احساس رایحه ای فهمیدم که پشتمه اره درسته الفام درست پشتمه به سمتش برنگشتم و گفتم که بره
کوک: برو ..
وقتی دیدم  چیزی نمیگه برگشتم و با چشای اشکیم و صورتی که پر از قطره های گریه بود با صدای بلندی داد زدم: برووووو ..برووو تهیونگ !!!! برووو
نمیخواستم کار سخت بشه نمیخواستم حتی دقایق اخر زندگیم هم مشکل ایجاد کنم !
قدمی برداشت که یه قدم به لبه ی بام نزدیک شدم با چشایی که نگرانی از توشون فریاد میزد ، با رایحه ی تلخ نگرانی ترس و عصبی بودن گرگم زوزه ای کشید میخواست بره کنار جفتش گرگش میخواستم ارومش کنم اما نمیتونستم .
تهیونگ :امگا ..نمیدونم دلیلت برای اینکارا چیه ولی خواهش میکنم از اونجا دور شو خواهش میکنم بیا اینو خواهش میکنم امگای من کوک خواهش میکنم
لبخند فیکی زدم چطور میتونم دور بشم چطور میتونم با دستای خودم تو رو ، عزیز ترین فرد زندگیم رو به کام مرگ بفرستم ؟! و روی دیوار کوتاه که به عنوان محافظ بود ایستادم و با قطره های اشکم که روی صورتم جاری میشدن  دلم نمیخواست اینارو بگم هر حرفم مثل تیغی توی قلبم فرو میرفت و قلب زخمیم رو از اینی که بود زخمی تر میکرد با لبخند فیکی گفتم :
_من ..من امگای تو نیستم تهیونگ ..من هیچی تو نیستم ...من هیچی نیستم ..من ..
کلامم رو قطع کردو گفت:
تو امگای منی !! تو همه چیز منی تو زندگی منی ، توپاپای توله ی منی ..تو تنها دلیل زنده موندنمی! از لحن الفاییش استفاده کرد اما من نمیتونم نگاهی به پایین انداختم و افراد هوسوک رو دیدم .
تهیونگ :امگا بیا پایین ...خواهش میکنم بیا پایین !
گرگم نمیتونست تحمل بکنه ضعیف تر از این حرفا بود اما اجازه نمیدم اجازه نمیدم این دفعه نمیذارم  از توی درونم سعی کردم گرگم رو اروم کنم و رو به تهیونگ گفتم
چرا..چرا باید بیام پایین ها چرا باید بیام پایین به چه علتی به خاطر کدوم زندگی ؟!
میتونستم توی هر حرفش خوشبختی رو ببینم ولی نمیشه نمیذارم زندگیش دوباره به خاطر من نابودشه
تهیونگ : قول میدم ..همه چیز رو درست کنم همیشه کنارت میمونم تو ..من ..ویجونگ میتونیم زندگی خوبی داشته باشیم امگا خواهش میکنم بیا پایین !
گریه هام شدت بیشتری گرفتن همونطور که گریه میکردم گفتم :
خواهید داشت هق  ..بدون من هردوتون هق زندگی خوبی خواهید داشت مطمئن باش من ...من تو این دنیا اضافیم .. از اون اول هق ..من هیچی نبودم از اون اول فقط مشکل درست میکردم ...مشکل ..مشکل مشکل هق  من به درد نخورم جز هرزگی هیچی نمیتونم بکنم ..من افریده شدم تا هرزه باشم ..من نمیتونم همسر و جفت خوبی باشم نمیتونم پاپای خوبی برای تولم باشم ..من زندگی همه رو نابود میکنم هق نابود میکنم نگاهم رو به جمعیت جمعیت دادم و لبخند غمگینی زدم از فرصت استفاده کردو چند قدمی بهم نزدیک شد که با بیشتر شدن رایحه ی تلخش نگاهم رو بهش دادم و گفتم : خواهش میکنم برو الفا ..خواهش هق  میکنم .هق ..اگه منو دوست داری اگه هق  برات مهمم ..اگه تولمون هق  رو دوست داری برو و منو برای هق همیشه فراموش کن مطمئنم جی سوک همه چیزو شنیده نباید اشتباهی کنم باید همه چیزو درست انجام بدم همینطوری باید ادامه بدم فقط چند لحظه مونده چند لحظه دیگه باید تحمل کنم .
دلم میخواست با هر حرف تهیونگ فریاد بزنم که نمیتونم ، نمیخوام دوباره مشکل درست کنم ..نمیخوام دیگه جئون جونگکوک زنده باشه نمیخوام اذیت شی نمیخوام ...نمیخوام اما نمیشد!
تهیونگ : به این راحتی داری این حرفا رو میزنی امگا ؟! چطور میتونی این حرفا رو بزنی ،انتظار داری بذارم برم و فراموشت کنم تو به چیزی به نام عشق اعتقاد داری تو نویسنده ی همه ی اون رمانایی تو ..تو !! تو عشق رو پر قدرت تر از هرچیزی میدونی تمام این پنج سالم فراموشم میکردی کردی؟! نه وقتی توی این پنج سال نتونستی فراموشم کنی نتونستم !! عشق هیجوره پاک نمیشه ! حتی با مرگ ! عشق پیوندیه که هیچوقت پیوندش از بین نمیره ..نمیتونی به این راحتی این حرفا رو بزنی ..تو امگای منی ..تو دلیل زندگی کردنمی !  پایان رمانا با دید ، هدف و رویای نویسنده عوض میشن با خواست نویسنده چیزی که نویسنده میخواد میشن  چرا نمیخوای این رمان پایان خوشی داشته باشه چرا ؟!  نویسنده ی عشق ، bloom ، ضربان قلب ، تو و.. رمانایی که نوشتی با دید و هدف تو ......با خواسته ی تو پایان خواهند داشت خواستت اینکه بری و بمیری ..تو واقعا میخوای تولت رو الفات رو ول کنی ؟! پس اون نامه چی بود ؟! اگه میخواستی فراموشت کنم چرا دوباره چراغی رو تو دلم روشن کردی چرا ؟!  چرا به خودت همچین صفاتی رو میدی ... هرزه ،تو هرزه نیستی امگا نیستی ! تو زندگی هیچکی رو نابود نکردی هیچکی رو تو هیچ کار اشتباهی نکردی ، زندگی هر کسی به خودش ربط داره میخواست عاشق نمیشد اون الفای خودش رو داشت ! اینکه اون مرده اینکه الفاش دیوونه شده اینکه مشکلاتی به وجود اومده هیچکدوم تقصیر تو نیست ..مگه تو نبودی تو ...تو خمون نویسنده ای هستی که میگفتی هر کسی بخواد میتونه شجاع باشه ، به تک تک مشکلاتش بخنده و رد بشه ها مگه تو نبودی جوابم رو بده امگا !!
من هیچوقت امگای توی رمانام نبودم شاید توهم میزدم شاید اونا فقط یه رویا بود من امگای شجاع و قدرتمندی نیستم خیلی ضعیفتر و شکننده تر از این حرفام
تکخنده ای کردم و گفتم : همه اشتباه میکنن و منم اشتباه کردم من هیچوقت امگایی که توی رمانا بودن نبودم میدونی چرا ؟! چون همه ی اون امگا ها رویای من بودن ارزوی من بودن اینکه امگایی بشم که اذیتم نکنن ، امگایی بشم که بهم زور نگن ، امگایی بشم که از الفا ها قویتره من میخواستم همچین امگایی بشم ولی نیستم هیچوقت نبودم و نخواهم بود ..میدونی چرا همچین صفاتی رو به خودم میدم اصلا میدونی تو این چند روز چی کشیدم نه ! میدونی تو این چند روز زیر خواب چند تا الفا بودم میدونی توی روز چند بار رابطه داشتم میدونی ..حالا واقعا چیزی شدم که همه میخواستن چیزی که از سالها قبل همه بهم میگفتن ..هرزه ! من شدم یه هرزه هرزه ای که هروزش رو  با چندین الفا گذرونده با اینکه مارک شده بوده گذاشته الفا ها بهش دست بزنن نه تنها یه نفر بلکه سه نفر هم زمان توش کوبیدن هق ..من شدم همچین امگایی هق ..یه امگای هرزه ...واقعا همچین امگایی میخوای ...میخوای من بشم امگات ؟! مبخوای یه هرزه کنارت باشه هرزه ای که بهت خیانت کرده !! با این که مارک تو روش بوده با چند الفا بوده ! واقعا میخوای با من باشی تا زندگیت رو به گوه بکشم ! مطمئن باش بدون من زندگی بهتری خواهی داشت ،یه زندگی پر از ارامش با تولت مطمئنن امگا های زیبای زیادی هستن که دنبالتن میتونی یکیش رو انتخاب کنی و در کنار ویجونگ راحت زندگی کنی!
قطره های اشکش روی صورت زیبا و بی نقصش  ریخته شدن میتونستم میتونستم زوزه ی گرگش نا ارومی هاش رو حس کنم ولی این به سود هر دومون بود اینکه من جئون جونگکوک بمیرم و اون راحت شه   
تهیونگ : تو امگای منی ..تو جان منی خواهش میکنم از اون جا بیا پایین امگا خواهش میکنم به خاطر تولمون !
اشکام  رو با دستم پاک کرد و رو به تهیونگ گفتم :
من ...من امگای تو نیستم ...من یه هرزم ...من کثیف تر از این حرفام که امگای تو باشم !
لطفا به خاطر همه چیز منو ببخش الفا  امیدوارم زندگی خوبی داشته باشی لطفا منو فراموش کن و راحت زندگی کن مراقب تولمون باش خدافظ ،خدافظ برای همیشه !!
اینو گفتم و اماده برای پریدن شدم با اشکایی که روی صورتش ریخته شده بودن سمتم دوید که  بگیرتم ولی من  پریدم !!
اماده برای یه زندگی جدید خدافظ جئون جونگکوک !خدافظ بدبختی ، خدافظ هرزگی پوزخندی زدم و چشام رو بستم .
____ ___ _____
خب اینم از این پارت (چک نشده !)
امیدوارم خوشتون بیاد
یعنی کوکیمون مرد !تمام اهه کی فکرش رو میکرد به همین سادگی جئون جونگکوک عزیزم مرد !
یعنی قراره چی بشه تهیونگ میتونه دووم بیاره ! بدون امگاش بدون جفتش همه ی اینا رو در پارت بعدی میفهمیم ( مطمئن باشید هپی انده !)
اتفاقات خیلی جالبی خواهیم داشت !
به ووتا برسیم شرط اپ نداریم

خب حرف دیگه ای ندارم واقعا دارم از بیخوابی هلاک میشم این پارتا رو هم به خاطر شما الان اپ کردم  شبتون بخیر دوستون دارم لاولی ها بایییییییی

 نویسنده عشق ویکوک | Автор любви Vkook Where stories live. Discover now