جی کی

1.1K 144 33
                                    

کاورمون چطوره ؟!خودم کشیدم

تهیونگ
__ __ __ __ __
هشت ماه ..هشت ماه میگذره از روزی که رفت برای همیشه .. چه زود گذشت روزها ، روزهایی که روزی جزوی از رویای شیرینم بودن ولی با یک اتفاق به کلی سیاه شدن قرار بود تو این عمارت کنار هم زندگی کنیم قرار بود توله هامون رو بزرگ کنیم خاطرات جدیدی بسازیم جالبه معمولا بعد مردن جفت گرگ به کلی قاطی میکنه ، دیوونه میشه ولی گرگ من خیلی ریلکس و ارومه ! بعضی وقتا رایحش رو حس میکنم درسته مرده اما انگار کنارمه ، دلم برای دوباره بغل کردنش ، بوسیدنش ، برای اون لبای سرخش برای چشمای جذابش برای نوازش کردن موهاش خیلی تنگ شده ، الفا همونطور که داشت موهاش رو میشست توی فکراش غرق شده بود شیر اب رو باز کرد و کف های روی بدنش و موهاش رو شست ، حوله رو پوشید و از اتاق بیرون رفت ساعت 20:30 بود مثل هر شب کارش این بود که بره و برا تولش رمان پرنس و فرشته رو بخونه اگه کوک نمرده بود حتما میگفت نویسنده اونه ولی ..اون دیگه نیست ..بعد حاضر شدن به سمت اتاق ویجونگ رفت و درو باز کرد و ویجونگ و جنی رو دید جنی پرستار کودکی بود که برای ویجونگ گرفته بود اون مثل یه مادر ازش مراقبت میکرد لبخندی زد و به سمتشون رفت جنی بلند شد و گفت : خوش اومدین جناب کیم حالا که شما اومدین من دیگه برم تمام حرفاش رو با ناز و عشوه میگفت راستش تهیونگ اصلا از رفتارش خوشش نمیومد از عطر های تحریک کنندش و.. ولی ویجونگ خیلی دوسش داشت لبخند فیکی زد و جنی رفت بعد رفتن جنی ویجونگ رو بغل کرد و به سمت سرویس بهداشتی اتاق رفتن ویجونگ رو روی چهار پایه ای گذاشت مسواک ویجونگ رو برداشت و بعد زدن خمیر دندان بهش داد مسواک خودش رو هم برداشت و بعد زدن خمیر دندان شروع کردن به زدن مسواک .
بعد مسواک باز ویجونگ رو بغل کرد و روی تخت خوابش گذاشت پتوش رو روش کشید و رمان پرنس و فرشته رو شروع به خوندن کرد ساعت 21:00 بود ولی ویجونگ هنوز چشماش رو نبسته بود تهیونگ کتاب رو بست و رو به ویجونگ گفت :
خب حالا پرنس ویجونگ باید چشماش رو ببنده و بخوابه !
ویجونگ لبخندی زد و چشماش رو بست و گفت :
_چشم باباجون
تهیونگ چراغ خواب رو روشن کرد و بوسه ای روی صورت ماه پسرش گذاشت چراغ رو خاموش کرد و در اتاق رو بست و رفت .
وارد اتاق کارش که دقیقا روبروی اتاق پسرش بود رفت تا کارهای شرکت رو انجام بده .
...
.....
...
ساعتها تقریبا 11:00 بود کمی از کاراش رو انجام داده بود که دره اتاق زده شد .
تهیونگ نگاهش رو از پرونده ها و.. گرفت و به در اتاق داد و لب زد : بیا تو
یونگی وارد اتاق شد چهرش زیادی خوب به نظر نمیرسید اشفتگی و استرس و نگرانی از چهرش معلوم بود .
تهیونگ :چیزی شده حالت خوبه ؟!
یونگی : متاسفانه
تهیونگ : چه اتفاقی افتاده
یونگی: یه چند دفعه ای یه نفر رو دیدن که روی پشت بوم بالای اتاق ویجونگ بوده
تهیونگ : چی؟! پس اون همه محافظ برای چین برا چی اونقدر حقوق میگیرن !! اینو الان باید بهم بگی ؟!
یونگی: فکر کنم جاسوسه قصدش اسیب زدن نیست چون خیلی راحت میتونه وقتی توی اتاقین بیاد و بزندتون خیلی راحت ، چند بار خواستن دنبالش کنن ولی اون خیلی تنده گرگش خیلی قویه من حدس میزنم از ادمای جی سوک باشه اونا توی پاریسن .
امروز بازم دقیقا ساعتی که تو برای ویجونگ رمان میخونی و اون میخوابه اینجا بود به نظر الفاست چون امگا ها یا بتا ها نمیتونن اونقدر قوی باشن عضله هاش نشون میدن که چقدر قویه اما موضوع اصلی اینه چرا برای جاسوسی یه ادم ساده رو نفرستادن چرا باید اون ادم ذینقدر قوی باشه اون از جی سوک و محافظاش قوی تره ممکنه که گروه دیگه ای باهاشون باشن باید خیلی مراقب ویجونگ باشیم .
تهیونگ: من نمیتونم همیشه پیشه ویجونگ باشم تو و جیمینم که تو شرکتین فقط میمونه جنی
فکر کنم باید برای ویجونگ پرستار قوی بگیرم کسی که بتونه ازش مراقبت کنه .
یونگی: نمیدونم این جنی چی داره یا چرا به چه دلیل ولی اون تنها کسیه که ویجونگ قبولش کرده که پرستارش باشه همونطور که میدونی بعد ماجرای کوک با هیچکس راحت نبود .
تهیونگ :رایحش دلیل اصلی قبول کردنش اینه رایحع ی جنی خیلی شبیه کوکه رایحه ی شیرینی داره !
یونگی : نمیدونستم اینقدر به رایحه ها توجه میکنی!!
تهیونگ اخمی کرد و گفت: بس کن یونگی دوتامونم خوب میدونیم من جفت دارم حتی اگه مرده باشه من بازم متعلق به اونم این موضوع مسخره رو تموم کن اگه فهمیدم و.. چون ویجونگ هر شب بوی رایحه ی اون رو میده !
یونگی: اگه واقعا ویجونگ دوسش داره............ به نظرم میتونه مادر خوبی براش باشه تو میتو....
تهیونگ با صدای بلندی داد زد :
تمومش کن یونگی تمومش کن ..کوک تنها امگای منه ، هیچکس نمیتونه جای اون رو بگیره تو از من میخوای برم با یه امگای دیگه جفت بشم واقعا من به کوک قول دادم به قلبم به روحم قل دادم فقط و فقط کوک امگای منه !!
یونگی: تو نمیتونی این کارو کنی، درسته ویجونگ تو رو داره اما اون مهر مادری یا همون پاپایی رو نداره اون رفتار و اخلاق رو فقط امگا ها دارن ، کوک مرده چرا قبول نمیکنی بر نمیگرده ، تو نیاز به امگا داری تا از تو و تولت مراقبت کنه ، تو نیاز به یه امگا داری !! همه ی الفا ها نیاز به کسی دارن تا کنارشون باشه نه به عنوان دوست نه به عنوان برادر خواهر و.. به عنوان جفت ! میدونی اون کاهنده هایی که میخوری چقدر ضرر داره میدونی بیماریت شدت پیدا میکنه ! من برای هوست نمیگم اون بچه اون توله به یه مادر نیاز داره تا ازش مراقبت کنه اون به عشق و محبت مادری نیاز داره!!
تهیونگ چشماش رو بست و نفس عمیقی کشید تا بتونه خشمی که تو وجودش به وجود اومده رو اروم کنه کوک تنها امگایاون بود تنها کسی که میتونست ارومش کنه تنها کسی که میتونست تولش رو با عشق واقعی مادری بزرگ کنه نه یه امگای هرزه که قصدش از اینجا اومدن فقط اینه که مخ بزنه!
بدون توجه به یونگی از اتاق خارج شد و درو با صدای بلندی بست .
__ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __
گروه جی سوک
لالیسا : به به جنی خانم تشریف اوردن چی شد مخش رو زدی ؟!
جنی : به این اسونیا از فکر امگاش بیرون تمیاد اما من کارم رو خوب بلدم اون ماله منه ، بابت عطر ممنونم مستر جی خوب کارش رو بلده توله کوچولو از الان عاشقم شده بعد خنده ی بلندی کرد و ادامه داد البته بوی اون هرزه حالم رو خراب میکنه ولی برای بدست اوردن اون الفا خوبه !
جی سوک : تهیونگ سر سختر از این حرفاست ، اما نقطه ضعفش امگاش و تولشه !
جنی : درسته قربان فقط ..
جی سوک : فقط چی ؟!
جنی : یه نفر هرشب میاد پشت بوم درست بالای اتاق ویجونگ زمانی که من میرم و الفا میره تو اتاق
فکر کنم جاسوسه بدنش وایی عضله های خیلی جذاب و هاتی داره معلومه قدرتمنده میتونه چند تا عمارت رو به راهتی با پرش هاش در چند دقیقه رد کنه !
جی سوک : پس ما تنها گروهی که دنبالشونیم نیستیم ! اونوو اطلاعات اون فرد رو میخوام !!
اون وو : چشم مستر
جنی بلند شد و بوسه ای روی لبای جی سوک گذاشت و بعد چشمکی گفت : بیا مستر منتظرم!
و بعد از اتاق بیرون رفت
(کسایی که طرفدار جنی هستن قصد توهینی چیزی ندارم فقط شخصیته رمانه !)
___ __ __ __ __ __
کوک
* * * * * * * * * *
ساعت 7:30 دوشنبه
عادت هروزش بود صبح ساعت 5:30 پاشو و تمرین کن ! چند ساعتی میشد که با حرص به کیسه بوکس ضربه میزد موهاش خیس روی صورتش ریخته شده بودن مشتهاش قرمز قرمز شده بودن و بعضی از جاهای پوست دستاش بریده و ازشون خون میومد بعد دوساعت و نیم ضربه زدن دست از سره کیسه بوکس بیچاره که کم مونده بود پاره بشه برداشت و سراغ اسلحه اش رفت مثل هر دفعه بدون هیچ خطایی درست روی هدف زد بعد تموم شدن تیر اندازی افرادش اومدن ، این کار هروز جونگکوک بود اینکه با افرادش بجنگه و تمرین کنه البته این کارش هم برای تمرین بود هم برلی اموزش !
ساعت 9:00
بعد اون همه ورزش وارد حموم باشگاه شد و دوش اب سردی گرفت بعد پوشیدن لباس های چرمیش و خشک کردن موهاش کمی ارایش کرد رژ لب قرمز تیره ای که داشت رو به لباش زد ، گوشواره هاش رو تو گوشش انداخت و سوار اسانسور شد طبقه ی اول رو زد و به اشپزخونه رفت تا چیزی بخوره
بعد خوردن تخم مرغ اب پز و نون تست و ... اماده ی کارش شد رسیدگی به الفاهای فاسد چیزی که عاشقش بود ! عذاب دادن الفاها تا الان پنج تا گروه الفایی رو که کارشون برده فروشی بود رو محو و نابود کرده بود چجوری ؟! زدنشون با انواع کمربند ، سوزوندن بدنشون و زدن مارک جی کی ! بریدن دیکاشون و .....سوار اسانسور شد و به طبقه ی منفی سه رفت بعد برداشتن مشروب مورد علاقش باز سوار اسانسور شد و به طبقه ی منفی چهار رفت مکان مورد علاقش
الفا ها به صندلی هایی بسته شده بودن روی کاناپه لم داد و کمی از مشروبش رو توی گیلاسش ریخت کمی ازش نوشید و به افرادش اشاره کرد که کار رو شروع کنن
یکی یکی شروع کردن به بریدن دیکای الفا ها که کل زمین مکان رو خون رنگ کرد
الفا ها فریاد میزدن گریه میکردن و جونگکوک بلند میخندید ، بالخره بعد زدن مارک جی کی روی پیشونیشون تفنگش رو گرفت و بین جی کی شلیک کرد بلند شد و همونطور که دستش توی جیباش بود با پوزخندی سمت اسانسور رفت .
____ ____ ___ ____ ____ ____
هاییییی هانی هاا اینم پارت امروزمون امیدوارم دوسش داشته باشین
متاسفم واقعا حال چک کردن متن ندارم پس غلط املایی ، اشتباه تایپی ممکنه باشه !
کوکی کوکییییی خب شخصیت جدید کوکی رو دوست دارین ؟!
___ ______ ____ _____ ____
ووت و کامنت یادتون نره دوستون دارم بوس بوس








 نویسنده عشق ویکوک | Автор любви Vkook Where stories live. Discover now