PART 19

3.6K 510 529
                                    


ووت و کامنت یادتون نره👀
*تا ووت ها و کامنت ها به تعداد دلخواهم نرسه آپ نمیکنم

*این پارت نسبتا کوتاه شد اما جبرانش میکنم♡
ممنون از درکتون:)

*متن چک نشده،مثل همیشه!

*

غلتی زد و به پهلو چرخید...با حس کردن سرما دستش رو دراز کرد و لحافی که از روی بدنش کنار رفته بود رو تا گردنش بالا کشید...با گرم شدن بدنش خمیازه کوتاهی کشید و پلکهاش رو به آرومی از هم باز کرد

لعنتی به آب و هوای سرد لندن فرستاد و موقعیتِ خودش رو داخلِ تخت ارزیابی کرد...گوشه ای از تخت گهواره وار توی خودش جمع شده بود...اگه کمی تکون میخورد مطمئناً از روی تخت به زمین میوفتاد

نگاهش دور تا دور اتاق چرخید...درب تراس کمی باز بود و هوای سرد از لای در به داخل اتاق میومد...به کسی که در شیشه ای رو باز گذاشته بود زیر لب فحش داد و نگاهش به لباسهای مشکی که روی کاناپه مورد علاقه اش بود ،افتاد

از ژاکت چرم مشکی رنگ متوجه شد لباس ها متعلق به زینِ و طبق عادتِ مزخرفش لباسهای کثیفش رو، به روی کاناپه انداخته!پس بعد دو روز غیبت، برگشته بود.

اخمی بین دو اَبروش نشست...با توجه به آسمون روشن و آبی که از پنجره بزرگ اتاق دیده میشد، تازه اول صبح بود!
همزمان با دستی که روی پهلوش خزید، صدای بمی نزدیک به گوشش پخش شد و لبهای گرم و خیسی به لاله گوشش برخورد کرد:

_بیدار شدی؟

شوکه با چشم های که از تعجب گرِد شده به سمت دیگه ی تخت چرخید...با دیدنِ زین ،دستش رو ،به روی قلبش گذاشت
زین فقط با یک شلوارک کوتاه ،پشتِ تهیونگ روی تخت بزرگ با ملحفه های مشکی رنگ، دراز کشیده بود:

_چیکار میکنی روانی ترسوندیم!(دست زین رو از روی پهلوش برداشت،به عقب پرت کرد)دست هاتو کنترل کن مرد!

زین خنده خسته ای کرد و بالا تَنه ی لُختش رو نزدیک به بدن تهیونگ جلو کشید...تهیونگ با دیدن حرکت مرد بزرگتر مردمک چشمهاش رو توی حدقه چرخوند و مشت محکمش رو ،به روی قفسه سینه زین کوبید تا بهش نزدیک نشه

_تو دو روزه کجایی؟ من و با جیمین تنها گذاشتی اینجا،هردفعه میبینمش با نگاهش بهم فحش میده

پسر دوباره مرد رو هُل داد اما با بی نتیجه بودن کارش، نیم خیز شد و روی دو زانوش نشست...زین بیخیال بدنش رو جلو کشید سرش رو ،روی ران های پسرک گذاشت و با آرامش پلکهاش رو به روی هَم گذاشت:

𝐂𝐇𝐀𝐑𝐌𝐄𝐑 | 𝐊𝐕 | Место, где живут истории. Откройте их для себя