پارت یازدهم : باید تصمیم بگیرم

123 20 5
                                    

نامجون دوچرخش رو به میله‌های داخل راهرو بست و کلید خونه رو از جیبش در آورد و وقتی داشت کلید رو در می‌آورد به حلقه‌ی توی دستش نگاهی کرد و ناخودآگاه لبخند زد ، وقتی خواست کلید رو داخل قفل در بندازه و اون رو باز کنه در اثر فشار دستش در باز شد ، کمی ترسید ، اون همیشه در خونه رو می‌بست و قفل می‌کرد ، ولی الآن نه تنها در قفل نشده بود بلکه فقط لبالب روی هم قرار گرفته بود و باز بود ، نامجون آروم در رو هول داد و با دو تا مرد داخل خونه مواجه شد که مرد جوونتر روی کاناپه نشسته بود و مرد مسن تر سرپا گوشه ی خونه ...

-شما کی هستید؟

مردی که روی کاناپه نشسته بود کمی جلوتر اومد و روی لبه‌ی کاناپه نشست ، ساعدش رو روی زانوهاش گذاشت و دست‌هاش رو به هم قفل کرد

+اینکه ما کی هستیم مهم نیست! اینکه تو کی هستی مهمه ، چرا اطراف پسر و خانواده من پرسه می‌زنی؟ ما به هیچ وجه در یک سطح نیستیم

-مـ...من...

+برام مهم نیست كه‌ چقدر صمیمی هستید و دوستیتون ارزشمنده ، سوکجین پسر ضعیفیه ، توی این شرایط عقلش رو کار نمی‌ندازه ، نمی‌دونه چیکار می‌کنه

پدر سوکجین کمی مکث کرد نفس عمیقی کشید و خیره به چشم‌های پر از اشک و ترس نامجون نگاهی کرد ، صورتش پر از خشم شد و محکم سیلی‌ای به نامجون زد

+از پســـرم دور بمــــون!! وگرنه دیگه جایی توی خونه‌ی من نداره

-اون اشتباهی نکرده ، خوا...خواهش می‌کنم اونو ...

+دهن کثیفتـــو ببـــند! آقای چوی از اینجا می‌ریم

به سمت آقای چوی اشاره‌ای داد و از سوئیت نامجون خارج شد



نامجون تا صبح نتونست بخوابه ، ذهنش درگیر بود و هرکاری می‌کرد نمی‌تونست جین رو فراموش کنه ، و از طرفی هم می‌دونست که اگه فراموشش نکنه ، باعث دردسر برای اون می‌شه ، می‌دونست که این تصمیم خیلی مهمیه ، تا صبح فکر کرد و بالاخره تصمیمش رو گرفت ...

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: May 30, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Him & IWhere stories live. Discover now