Part "6"

424 91 5
                                    

Yoongi
از دور درحال تماشاش بودم ، شبیه به الهه ها جلوی دوربین ژست های مختلف می‌گرفت و زیباییش تمامی عکاس هارو به وجد میاورد ... حس میکردم از افسانه ها اومده ، یه پرنس از دیزنی ... زیباییش حتی از پرنس های سوار بر اسب از دیزنی لند بیشتر بود ، اونقدر که نمیتونستم با کلمات توصیفش کنم و کلمات موجود در دیکشنری در برابر زیبایی جیمین هیچ بودن ، جیمینی که وقتی لبخند میزد چشمهاش به شکل حلال ماه زیبایی خودشون رو نمایان میکردن ، هیچ وقت انقدر شاعرانه درباره کسی فکر نکرده بودم ولی این زیبایی جیمین بود که باعث میشد کلمات کنار هم شکل بگیرن ... آیا فقط زیبایی جیمین بود ؟ آيا فقط جذابیتش باعث شکل گرفتن قلقلکی تو قلبم بود ... یا عشق هم جزعی از این احساس بود ؟ :)

Jimin
یکی یکی کامنت های پست های بیگ هیت رو رد میکردم با خوندن هر کدوم لبخندم بزرگ تر میشد ، عکس هام بعد ادیت توی اکانت اینستاگرام و توییتر بیگ هیت قرار گرفته بود و متوجه شده بودم ادیتور اونجا کسی به نام کیم جنی دوست دختر لیسا هست ... مردم من رو دوست داشتن و این بزرگترین موفقیت من بود ، شاید واقعا اونقدرهام که فکر میکردم بد نبودم ... با دیدن یه کامنت کمی تعجب کردم "بنظرتون الان شرکت Grey چه حسی داره ؟ هیچ وقت نمیتونه همچین مدلینگی پیدا کنه" متوجه نشدم چیکار به شرکت گری داشت ؟ مگه اصلا اونا ربطی به شرکت یونگی هیونگ داشتن ؟ با صدای در متوجه ورود کسی به اتاق شدم ، با بالا آوردن سرم و دیدنش خوابی که صبح دیده بودم برام مرور شد ... تنها کاری که باید میکردم فاصله گرفتن ازش بود ، گوشی رو بدون هیچ مقدمه ای بالا آوردم و کنار گوشم قرار دادم ، شروع کردم حرف زدن با آدم خیالی که مثلا پشت گوشی داشت به حرفام گوش میکرد ... همینطور که صحبت میکردم از کنارش میگذشتم و به سمت اتاق هوسوک هیونگ قدم برداشتم ...

***
با عصبانیت پرونده تو دستش رو روی میز کوبید و عربده ای کشید ، با صدای رفیق قدیمی برادش نگاهشو بهش داد

جانگ جونگهیون : عصبانی نباشی میتونی مدل بهتری پیدا کنی

پارک هایونگ : اصن میفهمی چه اتفاقی افتاده که الکی داری دلداری میدی منو؟؟؟ کسی که منو پدر خودش میدونه رسما رفته با رقیبم همکاری کرده ... الانم به صورت رسمی اونجا پرونده داره ، داره واسشون موفقیت میسازه ، همینجوریشم شرکت اونا از ما جلوتره هوفففف ، متوجه نمیشم چرا آخه ... پسر اون مین خیلی زیرکه از وقتی کارای شرکت پدرشو به دست گرفته داره روزبه روز شرکتو بالاتر میبره ولی پسر برادر  من چی ؟ فقط میتونه شبیه به دخترا مو رنگ کنه و از اکسوسوری استفاده کنه حتی بره با رقیبم همکاری کنه ‌!! باورم نمیشه بعد آپدیت شدن عکس جیمین تو اون اکانت نحس حدودا ۳ میلیون فالورهاشون افزایش یافته

جانگ جونگهیون : هایونگ مگه یادت رفته ؟ تو خودت خواستی جیمین از تو و خانوادش دور شه ، تو خودت به جیمین گفتی دیگه تورو پدر خودش حساب نکنه ، اصن یادته چجور جیمینو جلوی جمع خورد میکردی و بهش میگفتی هرزه؟ با اون حال جیمین نتونست ازتون دل بکنه این خود تو بودی که اونو از خونه پرت کرد بیرون ...

پارک هایونگ : تو از اولشم از جیمین طرفداری میکردی ، جیمین اگه واقعا پسر من بود اینطوری باهاش رفتار نمیکردم ...

جانگ جونگهیون : قضیه همینه ... جیمین پسر برادرته درست ولی حق نداری از خانوادش دورش کنی ، حداقل بهش بگو پدر واقعیش زیر ی من خاکه

پارک هایونگ : همچین انتظاری ازم داری؟.. اگه جیمین بفهمه پدر اصلیش من نیستم به راحتی شرکتو ازم میگیره ... اینا همش ارث جیمینه ، جیمین تک پسره پس همه اینا به اون میرسه ، اگه داستان اصلیو بدونه دیگ هیچی برام نمیمونه

جانگ جونگهیون : تو عوض شدی هایونگ ، خیلی عوض شدی ... ماه همیشه پشت ابر نمیمونه ، جیمین ی روزی بالاخره میفهمه همه این ثروت برای اونه

Yoongi
از وقتی که جیمین اومده شرکت به طور عجیبی ازم فرار میکنه ، بعد انداختن عکس ها توی اتاق استراحت دیدمش ولی خیلی مضرب تظاهر کرد داره با تلفن حرف میزنه و از اونجا رفت ، بعد اون تو اتاق هوسوک دیدمش و همین که وارد اتاق شدم خدافظی کرد و رفت پیش بکهیون ، تو سرویس بهداشتی دیدمش که جلوی آینه زل زده بود به خودش ، بعد اینکه متوجه شد اونجام بدون اینکه چیزی بگه از سرویس بیرون رفت ، تحمل اینکه یکی منو به چپش بگیره رو نداشتم مخصوصا وقتی اون کس جیمین باشه ... با صدای زنگ گوشیم به خودم اومدم ، با دیدن اسم پدرم لبخندی زدم ... درسته بعضی اوقات کمی اذیت میشدم بخاطر اینکه نمیتونستن من رو بپذیرن ، ولی من واقعا خانوادمون رو دوست داشتم ... با لمس دکمه برقراری تماس گوشی رو کنار گوشم گذاشتم

یونگی : جانم بابا

مین یونگدو : گل کاشتی پسرم ، حدودا 3 میلیون به فالور های شرکت اضافه شده حتی درخواست همکاری از چند تا برند برامون ارسال شده فقط برای استخدام اون مدلینگ 

یونگی : اوه اونو میگید ، من کاری نکردم بهتره از خودش تشکر کنید اون خودش اومد برای استخدام کسی معرفیش نکرد

مین یونگدو : مراقب باش کسی اون مدلینگ خوشگلتو تحریک نکنه برای استعفا ، چندتا شرکت آمریکایی دنبالشن و شاید با پول خوب بتونن راضیش کنن بره با اونا همکاری کنه

یونگی : نه همچین کاری نمیکنه حتی با هوسوک هم رفیقه ... به هوای هوسوک همینجا میمونه

مین یونگدو : دوست دارم ریاکشن پارک هایونگ رو نسبت به موفقیتمون ببینم

یونگی : پارک هایونگ دیگه کیه؟

مین یونگدو : صاحب شرکت Grey ، رقیبم ... که البته با صاحب اصلیش که میشه پارک هایونس مشکلی نداشتم حتی رفیق هم بودیم ‌... ولی بعد مرگ هایونس برادر مارمولکش همه چیو به باد داد ، اموال هایونس رو جعل کرد و با بهونه اینکه کسی نیست مراقب زن داداشم و برادر زادم باشه با پارک مین سو که هَم میشه دختر عموش و هم زن داداشش ازدواج کرد،  به پسر هایونس که میشه بردار زادش گفته پدرش اونه ، درحالی که پسر بیچاره نمیدونه پدر اصلیش زیر ی من خاکه

یونگی : شرکت Grey ... اسمش آشناس

مین یونگدو : خودتو درگیر رقیب ها نکن ، فقط همینطور ادامه بده ... من به تو اعتماد دارم و میدونم سربلندم میکنی ...

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
من اومدممممم •~•
دیدید چیشددد ، کلی چالش و اتفاق و ماجرا قراره بیوفته حالا مونده *-*
قراره بهتون اتک بزنم البته هیچکس به اندازه رفیقم که میدونم داره الان اینم میخونه تو اتک زدن خوب نیست ^-^
ووت و کامنت یادتون نره لاواااممم دوستون دارم :)

𝕄𝕪 𝕤𝕠𝕦𝕝 •͜•Where stories live. Discover now