Part "9"🔥

456 78 5
                                    

Jimin
کمی تو جام تکون خوردم و درد شدیدی رو تو پایین تنم احساس کردم ، لبمو گزیدم و سعی کردم بشینم ... تو مکانی نا آشنا رو تخت سفیدی نشسته بودم و پایین تنم درحال انفجار از درد بود پتو رو از  روم کنار زدم و با دیدن پاهای لختم با تعجب به بدنم زل زدم ... رون هام پر از هیکی و کیس مارک بود ، تو آینه روبه روی تخت به خودم زل زدم ، برای لحظه ای صحنه ای به یاد آوردم ... چشمم به لباس های روی زمین افتاد ‌، اون لباسا ... همونایی بودن که باهاشون رفته بودم کلوب ...

[ اگه دوست ندارید نخونید🔥 ]
فلش بک*
همونطور که لب های هم رو با خشونت میبوسیدن مسیر راه پله های هتل و رو تا در اتاقشون طی کردن با ورود به اتاق بدون جدا کردن لب هاشون شروع کردن درآوردن لباس هاشون ... بدون اینکه تو حال خودشون باشن با بدنی لخت رو تخت افتادن ... لباشون مثل تنه درختی که سال هاست به آب نرسیده تشنه بود ... انگار سال هاست منتظر این لحظه بودن ، یونگی بوسه هاش رو روی گردن پسرک ادامه داد ... طرقوه معشوقش رو با زبونش خیس کرد و مکی بهشون زد ، لباش رو نیپل برجسته و صورتی رنگ پسرک زیرش سر خورد و لاو مارک هایی رو به جا گذاشت ... کمی از پسرکش فاصله گرفت ... قوس کمرش ... رون های سفید و تو پرش باعث میشد دلش بخواد روشون هیکی های درشت بکاره و همین کارم کرد ، دندون هاشو تو پوست ظریف جیمین فرو کرد و مکید ... تقریبا کل بدن جیمین رو پر از هیکی کرده بود و الان درحالی که شکم جیمین به تخت چسبیده بود و دَمَر دراز کشیده بود ، بوسه هایی رو شونش میزاشت ... ناله هایی که از بین لبای پسرکش بیرون میومد میتونست کافی باشه تا پایین تنش خواستار لذت باشه ... انگشت هاشو روبه لبای جیمین گرفت و کنار گوش پسرکش لب زد

یونگی : خیسش کن بیبی ... خوب خیسشون کن

لبای پسرکش دور انگشتاش حلقه بست و انگشتاش لزج شدن ... آروم آروم بوسه هایی رو لپ های باصن معشوقش گذاشت تا برای حرکت بعدی استرس پسرکش رو کم کنه ... انگشتای خیسش رو آروم رو ورودیه جیمین می‌کشید و این باعث ناله های بلند پسرکش بود ... با وارد کردن یکی از انگشت هاش ناله بلند دردناک پسرکش بلند شد و برای آرامش دادن بهش شروع کرد حرف زدن کنار گوشش ...

یونگی : شششششش آروم باش ... تو عالیی جیمین ، آروم باش خوشگلم ...

همینطور که کنار گوش معشوقش صحبت میکرد ... انگشت دومش و سومش رو هم اضافه کرد و شروع کرد تکون دادن انگشت هاش بعد چند دقیقه ، صدای معترض جیمین شنیده شد

جیمین : آه یونی ... من آمادم ... لطفا خودت رو میخوام

خودش هم وضعیت خوبی نداشت پس تصمیم گرفت هم خودش هم پسرکش رو به اون چیزی که میخواد برسونه ، انگشت هاش رو بیرون آورد و پسرکش ناراضی از خالی بودن ناله ای کرد ، ولی با ورود عضو یونگی نفسش برای لحظه ای قطع شد ... یونگی متوجه درد معشوقش شد و لباشو رو لاله گوش جیمین گذاشت و بعد بوسه ای روی اون لب زد

𝕄𝕪 𝕤𝕠𝕦𝕝 •͜•Where stories live. Discover now