Charming- Pt52👑

421 102 23
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

یک طرف کتِ بلند و مشکی رنگ خود رو کنار زد و با خشمی که در سلول به سلول تنِ لرزان از عصبانیتش موج میزد، دستش رو در پهنای جیب شلوار پارچه‌ایش پنهان کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


یک طرف کتِ بلند و مشکی رنگ خود رو کنار زد و با خشمی که در سلول به سلول تنِ لرزان از عصبانیتش موج میزد، دستش رو در پهنای جیب شلوار پارچه‌ایش پنهان کرد.

پله‌ها رو با کمی عجله دوتا یکی طی کرد و بالاخره مقابل واحد آپارتمان مورد نظرش ایستاد.

انگشت اشاره‌ی خود رو با فشار روی زنگ قرار داد و برای لحظه‌‌ی نسبتا طولانی دست خود رو از روی زنگ بر نداشت نه تا وقتی که صدای آرام و دلنشین اما گرفته‌ای از پشت در به گوش رسید:
- ببخشید، کاری دارید؟

با شنیدن صدای غریبه‌ای که احتمال میداد حالا بدون باز کردن در، پشتش ایستاده، نفسِ عمیق و کنترل شده‌ای کشید طوری که توانِ آرام کردن صدای محکم و دورگه از خشم خود رو داشته باشد:
- با ایتین کار داشتم...

- متاسفم اما خونه نیست!

پلک‌هایش رو روی هم فشرد و انگشت‌های استخوانی و مردانه‌اش با کلافگی روی پیشانی‌اش کشیده شدن:
- میشه فعلا این در لعنتی رو باز کنی؟!

او زیر لب غرید و با غضب نوکِ پایش رو به در کوبید، اما قبل از اینکه دوباره صدای فرد پشت در رو بشنوه شخص دیگه‌ای همانطور که پایین پله‌ها ایستاده بود مانع شد:
- ابل، تو اینجایی؟!

🎠•••••••••••••••••••

اگه تنبل نشدم، قسمت بعدم زود زود آپ میکنم❤

Prince Charming And His Nose|Vkook-Hopemin👑Where stories live. Discover now