Charming- Pt56👑

500 102 45
                                    

К сожалению, это изображение не соответствует нашим правилам. Чтобы продолжить публикацию, пожалуйста, удалите изображение или загрузите другое.


لحظه‌ی طولانی منتظر ایستاده بود و چیبی رو که مدام سوال‌های پر تکرار و کلیشه‌ای از قبیل" چاچا خوبی؟ گریه کردی؟ چطور تا اینجا اومدی؟ کتِ آسوکارو پوشیدی؟ چرا با این لباس ها به اینجا اومدی؟ سردت نیست؟ نگران نباش، باشه؟" نادیده گرفته بود.

در هرحال او به کل چیزی هم از معنای سوال‌های چیبی متوجه نمیشد و تنها مسئله‌ی ابل و نگرانی در سلول به سلول تنِ بی قرار و کرخت شده از گریه‌هایش، سکون پیدا کرده بود.
همانطور که با تمام هول شدگی‌اش کتِ مشکی رنگ و بلند آسوکا رو به تن کرده بود، کلاه هودیِ نیم‌تنه‌ی سفید رنگش رو تماما روی سَرش کشیده بود تا جایی که فقط طرح سرخ و خیس لب‌هایش در دید قرار داشت و البته که دوست نداشت مشکیِ رطوبت دار و پف کرده‌ی چشم‌هایش که هر لحظه سرخ تر از قبل میشدن رو شخص دیگه‌ای رسد کنه.

با خروج امیلی و لوئیس که مستقیما در آغوش موسیو جانگ فرو رفته و از قلبِ ضعیف پدرشون گِله میکردن، بی توجه به همه چیز، حتی نگاه خیره‌ی موآبی که با نگرانی بهش چشم داشت بلافاصله وارد اتاق شد و در رو به آرامی پشت سر خود بست.

ردِ چشم‌های خیس و ویران شده‌اش رو از زیر کلاه هودی به مرد که تا به الان به خاطر سالم بودنش هزارن بار از نگرانی جان داده بود، دوخت.
او خیره شد و لحظه‌ای همانطور که همچنان مقابل در ایستاده بود و دست‌هایش در جیب کت مشت شده بودن، مژه‌های خیسش با درد در هم تنیده شد و لب پایینیِ خود رو به تیزی دندان‌هایش کشید.
نفس‌های گرم ابل به همراه رز و کهربای شیرین تنش در روح کرخت شده‌اش دمیده شد و جان دیگه‌ای به او داد طوری که کوکو به راحتی نفس آسوده‌ای بکشد و آتش گرفتن قفسه‌ی سینه‌اش رو که تمام وجودش رو در تب و تاب قرار داده بود، به فراموشی بسپارد.

همانطور که از روی تخت به سمت پایین خیز بر می‌داشت، با شنیدن یک نفس عمیق و بلند شخصی که انگار بعد از ساعت ها از خفگی درآمده، سبز آرام اما حیرت زده‌ی چشم‌های خود رو بالا گرفت و حالا متوجه‌ی فرد آشنا از عطر شکلات، مقابل درِ بسته‌ی اتاق شد و این یعنی سقوط پروانه‌های وجودِ مرد فرانسوی روی موجی از احساساتی که غرق بوسه با شهوتی از دلتنگی بودن:
- بیا اینجا، موسیویِ تو تنها با خیال همین عطرت برگشت!

Prince Charming And His Nose|Vkook-Hopemin👑Место, где живут истории. Откройте их для себя