با صدای ویبره گوشیی آروم چشمامو باز کردم و سردرگم به دور و برم نگاه کردم.
هوا تاریک شده بود؟
-لعنتی چرا اینقدر خوابیدم؟
با اینکه کلی خوابیده بودم اما هنوزم گیج میزدم. با چشم های بسته و تلوتلو خوران به سمت در رفتم.
با برخورد پاهام پایه ی میز فحشی زیر لب دادم و چشم هامو باز کردمهمینطور که چشمامو میمالوندم از پله ها پایین اومدم صدای هوبی، کوکی و تهیونگ اوپارو میشنیدم که داشتن راجب چیزی بحث میکردن.
همونطور با چشم های نیمه باز موهامو پشت گوشم زدم و خوابالود بلند سلام کردم که هوسوک اوپا با صدای شاد، ذوق زده و لبخند درخشانش به طرفم برگشت
&اخ خدای من جوجه طلاییم بیدار شده؟
محکم بغلم کردم و موهامو بوسید. لبخند بزرگی زدم و محکم بغلش کردم و گفتم
-خیلی خوابیدم ولی هنوزم خوابم میاد، اینقدر خوابم میاد که همش میخورم به درو دیوار.
سرمو به طرف یونگی اوپا چرخوندم و با پررویی گفتم
-چرا بیدارم نکردی ؟ اگه فردا نمرم کم بشه تو جوابگویی؟ اگه کم بشه باید ببریم شهربازی
با یه دستش منو هوسوک اوپارو از هم جدا کرد و تیکهای سیب داخل دهنم گذاشت و همونطور که به طرف میز میرفت تا وسایل میزو بچینه گفت
+اولدنش اینقدرهمدیگرو عاشقانه بغل نکنید حسودیم شد. دومندش به من چه ربطی داره چرا باید ببرمت شهربازی؟ اگه خیلی برات مهم بود ساعت میذاشتیلبام تز جوابش جلو اومد و با دلخوری الکی نگاهش کردم و رو به هوسوک اوپا گفتم
-واقعا که، میبینی اوپا؟ خواهرشو یه شهربازی هم نمیبره.پشت چشمی برای یونگی اوپا نازک کردم و به سمت تهیونگ اوپا رفتم و گونشو بوسیدم و گفتم
-چطوری خرس عسلی جذابم؟
یکی از اون لبخندای مستطیلیش که ادم براش میمیرو زد و گفت
^خوبم خوشگلم تو چطوری؟
با حالت دراماتیکی، ریکشن به جوابش دستمو روی قلبم گذاشتم گفتم
-اه قلبم مرد اینقدر جذاب نباشصدای اعتراض کوکی اوپا با خنده تهیونگ اوپا قاطی شد
$چیه هی خوشگلم جذابم میکنین؟ اینقدر به دوست پسرای ما نچسب و باهاشون لاس نزنلحظهای توی چشماش نگاه کردم و نفسعمیقی کشیدم
رابطه من با جونگکوک اوپا خیلی خیلی نسبت به رابطه من با یونگی و جین اوپا کمتر بود، خیلی خیلی کمتر.
جین و یونگی اوپا علاوه بر اینکه برادرهام بودن، مادر، پدر، دوست، همبازیی و همدم و...هم بودن اما شرایط با کوکی اوپا اینطور نبود.
میدونم اون بیشتر از همه منو مقصر مرگ مامان و بابا میدونه اما هیچ وقت جلوی یونگی و جین اوپا چیزی در این رابطه بهم نمیگه.
بیشتر اوقات هم در حال دعوا یا کل کلیم و این منم که همیشه ۹۰ درصد مواقع اون کسیم که معذرت خواهی میکنه یا کوتاه میاد حتی اگه حق با من باشه.
![](https://img.wattpad.com/cover/318338313-288-k545097.jpg)
YOU ARE READING
My Home
Romanceخلاصه کتاب : دختری که تمام عمرشو درد کشیده بود. امیدی برای زندگی نداشت و فقط برای خانوادش زندگی میکرد. برای اونها میخندید و شاد بود از خودش متنفر بود. از روزی که به دنیا اومده بود. از روزی که مادر و پدرش به خاطر اون مردن درد هاش براش درست مثل تنبی...