پارت پنجاه و پنجم

6.5K 1.1K 1.8K
                                    


آره می دونم...  برگاتون ریخت :)) 


پوستر از: S  عزیز ♥

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

پوستر از: عزیز ♥


به محض ورود به اتاقش به سمت میز آرایش رفت.

طراحی این میز رو به خاطر مجهز بودنش به آینه ی قدی دوست داشت.

وقتی مقابل آینه قرار گرفت برای لحظاتی فقط به تصویر خودش در آینه چشم دوخت.

مکالمه ای با رئیس پارک داشت در ذهنش تدائی شد.


" هوش بالا، توانمندی بی رقیب و جذابیتِ ذاتی! اینها ویژگیهایی هستن که موجب جلب شدن نظرم به بعضی از اُمگاها میشه! "


" منم یکی از اون سه تا ویژگی رو دارم؟ "


" داری! "


" کدومش؟ "


" هر سه مورد! "


لبخندی که از زمانِ ترکِ اتاق کارِ رئیس پارک تا همین لحظه روی لبهاش به چشم می خورد بیشتر از قبل وُسعت گرفت.

قبول داشت که گاهی کیوت و همیشه زیباست!

اینها ویژگی هایی بودن که بارها به خاطرشون توسط دیگران و در رأسِ اونها گرگِ سیاه تحسین شده بود.

ویژگی هایی که در ابتدا نسبت بهشون حس خاصی نداشت اما بعدها به خاطر عشق و علاقه ش نسبت به اون آلفا حتی عاشق این صفات در وجود خودش شده بود!

چرا که عاملِ آشنائیش با گرگِ سیاه و شکل گیری عشقِ نافرجامشون به حساب می اومد.

💊  آلـفــای کـوچـــک مــن 💊Where stories live. Discover now