آره می دونم... برگاتون ریخت :))
![]()
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image. پوستر از: S عزیز ♥
به محض ورود به اتاقش به سمت میز آرایش رفت.
طراحی این میز رو به خاطر مجهز بودنش به آینه ی قدی دوست داشت.
وقتی مقابل آینه قرار گرفت برای لحظاتی فقط به تصویر خودش در آینه چشم دوخت.
مکالمه ای با رئیس پارک داشت در ذهنش تدائی شد.
" هوش بالا، توانمندی بی رقیب و جذابیتِ ذاتی! اینها ویژگیهایی هستن که موجب جلب شدن نظرم به بعضی از اُمگاها میشه! "
" منم یکی از اون سه تا ویژگی رو دارم؟ "
" داری! "
" کدومش؟ "
" هر سه مورد! "
لبخندی که از زمانِ ترکِ اتاق کارِ رئیس پارک تا همین لحظه روی لبهاش به چشم می خورد بیشتر از قبل وُسعت گرفت.
قبول داشت که گاهی کیوت و همیشه زیباست!
اینها ویژگی هایی بودن که بارها به خاطرشون توسط دیگران و در رأسِ اونها گرگِ سیاه تحسین شده بود.
ویژگی هایی که در ابتدا نسبت بهشون حس خاصی نداشت اما بعدها به خاطر عشق و علاقه ش نسبت به اون آلفا حتی عاشق این صفات در وجود خودش شده بود!
چرا که عاملِ آشنائیش با گرگِ سیاه و شکل گیری عشقِ نافرجامشون به حساب می اومد.
![](https://img.wattpad.com/cover/192356012-288-k284725.jpg)
YOU ARE READING
💊 آلـفــای کـوچـــک مــن 💊
FanfictionMy Little Alpha 👬 کاپلهای اصلی: سکای، چانبک 👬 کاپلهای فرعی: کریسهو، لومارک، شینگسو، 2sung،(؟) ❣ ژانر: اُمگاورس/رُمنس/ ازدواج اجباری/ کمی خشن و... ✍ نویسنده: گرین گرل 🍀 خلاصه: برای کای که 22 سال تمام به عنوان «آلفا» زندگی کرده، هیچ کابوسی بدتر از...