پارت هفدهم

5.4K 1K 396
                                    


* پوستر ارسالی از: اِرمیای عزیز *

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

* پوستر ارسالی از: اِرمیای عزیز *


منشی بعد از در زدن و کسب اجازه ی ورود، در رو باز کرد و وارد اتاق شد.

با اینکه رئیسش پشت بهش ایستاده بود، قبل از گزارش دادن با تعظیمی کوتاه بهش ادای احترام کرد.

سهون بدون اینکه نگاهش رو از منظره ای که در سمت دیگه ی دیوار سراسر شیشه ای اتاقش خودنمایی می کرد بگیره، گفت: گزارش بده!

÷ مطابق با گزارش گروه یک، ایشون حدود بیست و پنج دقیقه ی قبل بیمارستان رو با عجله ترک کردن و طبق گزارش گروه دوم همین الان رسیدن به مجتمع محل سکونتشون.

سهون نگاهی به ساعت دور مُچش انداخت.

تا تکمیل یک ساعت حدود سه دقیقه باقی مونده بود!

ظاهرا اُمگاش تمام توانش رو برای به موقع رسیدن به کار گرفته بود!

این نشون میداد بالاخره به طور کامل به تهدیدات سهون یقین پیدا کرده وگرنه محال بود به این سادگی ها از دوستی با اون اُمگا دست بکشه.

و سهون به خوبی از این حقیقت آگاه بود که ترس از آسیب رسیدن به تمین مهمترین دلیل کای برای اطاعت از دستور اخیرش بوده!


کای و بکهیون کاملا به همدیگه شباهت داشتن!


هر دوشون برای حفاظت از " دوست " فداکاری می کردن!


یکی از دونسنگش می گذشت و دیگری از خودش!


کم کم داشت از کلمه ی دوستی هم متنفر می شد.


÷ قربان دستور جدید چیه؟

سوال منشی سکوت حاکم بر اتاق رو شکست و سهون رو از فکر خارج کرد.


دستور جدید؟


💊  آلـفــای کـوچـــک مــن 💊Where stories live. Discover now