پارت بیست و چهارم

7.4K 1.2K 736
                                    


♥ پوستر از لئوی عزیز ♥

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

♥ پوستر از لئوی عزیز ♥


با غَلتِ کاملی که به سمت راست زد، به دلیل سقوطش از روی تخت و برخوردش با زمین، وحشت زده از خواب پرید.

چند بار با حالت شوکه پلک زد و همزمان به این فکر کرد که چه اتفاقی براش افتاده؟

به محض لُود شدن مغزش، بدنش رو با خستگی از روی زمین جمع کرد و به حالت نشسته دراومد.

نگاهی خواب آلود به ساعت رو میزی کنار تخت انداخت و با دیدن عدد یازده چشمهاش به حالت گشاد شده در اومد.

اولین بارش بود که انقدر دیر از خواب بیدار می شد!

با عجله از جاش بلند شد و به سمت حموم رفت.

تقریبا داخلش شیرجه زد و سراسیمه به جون لباسهای تنش افتاد!

دو روز قبلی رو به لطف یک آلفای خوش سیرت از دست داده بود و دلش نمی خواست غیب سومی خارج از برنامه در کارنامه ی کاریش ثبت بشه!

وقتی زیر دوش قرار گرفت، عبور قطرات آب از روی بدنش کمک کرد در عرض چند دقیقه خواب آلودگی از وجودش پر بکشه.

خواب آلودگی ای که عاملی جز بیدار موندنش تا نزدیکی های صبح نداشت.

که عامل اونم چیزی جز پیامکِ یک خطی یک آلفای بی (...) نبود!

به یادآوردن ماجرای شب قبل باعث شد چنگ زدن ملایم موهاش کمی وحشیانه تر بشه.

جوری که انگار به جای کف زدن موهاش، مشغول وِجین کردن علفهای هرز یک باغچه ست.

البته اگه زندگیش رو یک باغچه در نظر می گرفت می تونست به سبز شدن ناگهانی سهون وسط این باغچه به چشم رویش علفهای نا به جا فکر کنه!

حرص خورده از اینکه جدیدا ذهنش تحت هیچ شرایطی قصد همراهی باهاش رو نداشت و حتی در افکارش حاضر به تشبیه کردن سهون به علف هرز نبود نفس کلافه ای کشید و دوباره زیر دوش قرار گرفت.


دیگه داشت زیادی اُمگا می شد!!!


💊  آلـفــای کـوچـــک مــن 💊Where stories live. Discover now