-هی جونگکوک داری قرار میزاری؟
-نه نونا چطور؟
-امم خب دیدم که این چند وقت همیشه یه نفر میرسونتت تا اینجا کنجکاو شدم،مطمئنم یه آلفاست مگه نه؟
-نه نونا اشتباه برداشت نکن من و اون هیچ رابطهایی باهم ند--
-عه اوناهاش،جونگکوک ببینش همونه،مطمئن بودم قرار میزارین،خودت برو سفارشش و بگیر.
جونگکوک کلافه باشهایی گفت و با اخم به سمت تهیونگ رفت.
-چی میل دارین؟-شیک توت فرنگی
جونگکوک یادداشت کرد و خواست از میز دور بشه که تهیونگ مچ دستش و گرفت
-اتفاقی افتاده که ازم ناراحتی گوکی؟
جونگکوک سریع مچش و آزاد کرد و برگشت عقب تا چک کنه نینا ندیده باشتش.
-چرا همیشه میای اینجا؟رییسم فکر میکنه باهم قرار میزاریم.
-اومدم ببینمت کیوتک،خب؟شاید الان قرار نمیزاریم ولی بعدا که قرار میزاریم.
-این اتفاق هیچوقت نمیفته مطمئن باش.
جونگکوک سریع از تهیونگ دور شد و نفس حبس شدهاش و آزاد کرد
نینا از آشپزخونه خارج شد و رو به روی جونگکوک قرار گرفت-هی چیشد پسر؟خوب پیش رفت؟
-نونا تو هیچی نمیدونی
-همه چیز مشخصه جونگکوکی تازه اون آلفا خیلی هات و خوشتیپه الانم که با نگاهش داره میخورتت خوشبحالت.
با این حرف نینا،جونگکوک اخماش با شدت بیشتری بهم گره خوردن و چیزی داخل دلش تکون خورد.
یه حس بد و یه حس خوب.الان یه نفر غیر از خودش به جذابیت اون آلفا پی برده بود
وایسا ببینم الان داشت حسودی میکرد؟امکان نداره(داره خیلیم قشنگ داری حسودی میکنی بیبی)
با حس نگاه عمیق تهیونگ روی خودش گرهی اخماش باز شدن و لبخند ریزی زد.دقیقا چه مرگش شده بود؟
-اوه خوب من میرم تا سفارشش و آماده کنم.
جونگکوک داخل آشپزخونه رفت و از توی همزن شیک آماده رو توی لیوان ریخت و دفترش و روی اُپن گذاشت.
چشماش و بست و سرش و چندبار به دیوار کوبید
-خودت و کنترل کن جونگکوک اون یه منحرف عوضیه که یه شب باهات خوابید،الانم دنباله همونه.سرش و تکون داد و نفس عمیقی کشید
سینی و برداشت و از آشپزخونه خارج شد و با سرعت به سمت میز تهیونگ رفت.با حس ضربهایی به مچ پاش تعادلش و از دست داد و سینی با صدای بعدی زمین افتاد و لیوان شکست.
-هی بیعرضه چخبرته؟
جونگکوک ترسیده سرش و بالا اورد و به چهرهی مرد جوان خیره شد.
سریع خم شد و چند بار معذرت خواهی کرد ولی با درد زیادی که توی پهلوی چپش پخش شد روی زمین افتاد و آخی از شدت درد گفت.
YOU ARE READING
My pink snowflake
Short Storyدونه برف صورتیم جونگکوک اُمگایی طرد شده از سمت خانوادهاش که طی یه تصمیم برای همیشه شناسنامهاش و به بتا تغییر میده و رایحه و دوران هیتاش و با داروهاش کنترل میکنه؛ ولی چه اتفاقی میافته اگه یه روز داخل بار وقتی نوشیدنی میخوره به دوران هیتش نزدیک...