15

3.1K 495 42
                                    

یادش نبود از کِی ولی موقعی که تهیونگ روی تخت گذاشتش و کنارش نشست و موهاش و نوازش کرده جدا از غش کردن الکیش از روی خجالت واقعا خوابش برده بود.

خمیازه‌ایی کشید و با موهایی که توی هوا بودن از تخت پایین اومد.
آروم به سمت سالن پذیرایی رفت،با دیدن تهیونگ تو آشپزخونه و درگیریش با کاسه بزرگ رو به روش،لنگون لنگون وارد آشپزخونه شد.

-هی ته مشکل چیه؟

کنارش ایستاد و گردنش و دراز کرد تا ببینه توی کاسه چیه.
با دیدن صورت تهیونگ که با محتویات کاسه پر شده بود زد زیر خنده.

-داری کیک درست میکنی؟یا سنگر دشمن میسازی؟

تهیونگ که خسته شده بود تخم مرغ‌هارو گوشه‌ایی ول کرد و از شدت خستگی ادای گریه کردن دراورد.

-خیلی خب ناراحت نباش من درستش میکنم تو برو توی پذیرایی.

تهیونگ باشه‌ایی گفت وای قبل خارج شدنش محتویات کیک کاکائویی و با نوک انگشتش رو دماغ و گونه‌های جونگکوک مالید.

-این تلافی اینکه حسابی ترسوندیم.

و بعد سرش و نزدیک پیشونیِ جونگکوکی که رو به موت بود کرد و بوسید.

-اینم برای غش کردن الکیت.

جونگکوک سرفه‌ایی کرد و سریع سرش و برگردوند تا مبادا تهیونگ سرخ شدن گونه‌هاش و ببینه.

بعد چند دقیقه جونگکوک محتویات کیک و توی ظرف ریخت و توی فر گذاشت.
به سمت تهیونگ که روبه روی تی وی روی کاناپه نشسته بود رفت و کنارش دراز کشید.

-فیلم ببینیم؟

جونگکوک که حوصله‌اش سر رفته بود پرسید.

-دفعه‌ی قبل که دیدم اتفاق بدی اتفاق افتاد.

جونگکوک سریع شق شدنش و انکار کرد و کنترل و برداشت و فیلم رمنسی انتخاب کرد.

-جونگو ایندفعه مواظب باش کوکی کوچولو بیدار نشه.

با حرص ضربه‌ایی روی پاش زد و فیلم و پلی کرد.
نمیدونست چند دقیقه از فیلم گذشته ولی با صدای بوسه خیس بازیگرای توی فیلم نفس عمیقی کشید و سعی کرد بهش بی اهمیت باشه اما لعنت یاد بوسه‌ی خودشون افتاد.

اولین دیدارشون توی بار،گرمای بدن تهیونگ،لبای کشیده و نازکش،بازوهای بزرگ و عضلانیش که بغلش می‌کرد.

همه‌ی اینا باعث شده بود تا دوباره با بدبختی به برآمدگی شلوارش زل بزنه.
با نشستن انگشتای بلند تهیونگ روی شلوارش با ترس بالا پرید و دستشو رد کرد.

-جونگکوک دفعه‌ی پیش نزاشتی کمکت کنم ولی ایندفعه نمیتونی اینکارو کنی.

جونگکوک اخمی کرد و دستش و روی دستای تهیونگ که رونش و نوازش می‌کردن گذاشت.

My pink snowflakeWhere stories live. Discover now